2014-06-02، 05:13
منظور تفکر منفی معتاد است و خودمحوریش . من در زمان مصرفم فقط به راههای تهیه مواد فکر می کردم و لذت مصرف آن . هرگز به طور جدی به عواقب مصرفم فکر نمی کردم و اینکه دارم گور خودم را با دستهای خودم می کنم! اگرکسی می فهمید مصرف کننده هستم و یا مامورها می گرفتنم دفعه بعد جوری برنامه ریزی می کردم که برای مصرف کردن به مشکل دیگری برخورد نکنم . من هرگز نشستم و جدی فکر کنم که اگر مامورها مرا بگیرند و به مدت طولانی به حبس بروم ، چه بر سر زندگی و خانواده ام می آید؟ اگر همین طور ادامه بدهم از نظر جسمی چه بلایی سرم می آید؟ اگر در موقع مصرف اوردوز کنم چه؟ واقعیت این است که ما معتادها فکر می کنیم برای دنیا تخم دو زرده کرده ایم و با همه فرق داریم! این احساس تفاوت شاخه اصلی بیماری اعتیاد است و پدر من معتاد را درآورده! حالا چرا من اینطور شدم ؟ برای اینکه در گذشته ، یک جاهایی از عواقب کار و مجازات قصر در رفتم و فکر می کنم همیشه همین طور خواهد بود! آدم سالم و عادی اگر یک روز بعیدی مواد هم مصرف کند ، در اولین باری که دچار مشکل شود ، جان ، مال و آبروی خود را برمی دارد و برای همیشه با مواد خداحافظی می کند .
من شخصا با چشم خودم عاقبت اعتیاد به مواد مخدر را در فامیل دیده بودم ، مثلا دایی پدرم در روزهای آخر زندگی جگرش را قی کرد و یکی دیگر از اقوامم که زمانی بسیار پولدار بود در اثر اعتیاد به مواد در جوی خیابان جان داد اما آن موقع من فکر می کردم آنها بلد نیستند چه جوری مواد مصرف کنند اما من می توانم! ... این من می دانم و می توانم داشت مرا هم پیش آنها می فرستاد و فقط معجزه برنامه بود که مرا از مرگ حتمی نجات داد.
من شخصا با چشم خودم عاقبت اعتیاد به مواد مخدر را در فامیل دیده بودم ، مثلا دایی پدرم در روزهای آخر زندگی جگرش را قی کرد و یکی دیگر از اقوامم که زمانی بسیار پولدار بود در اثر اعتیاد به مواد در جوی خیابان جان داد اما آن موقع من فکر می کردم آنها بلد نیستند چه جوری مواد مصرف کنند اما من می توانم! ... این من می دانم و می توانم داشت مرا هم پیش آنها می فرستاد و فقط معجزه برنامه بود که مرا از مرگ حتمی نجات داد.
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه