2014-06-04، 01:23
مردی با نردبان به باغی میرفت تا میوه بدزدد
صاحب باغ برسید و گفت:
در باغ من چکار داری
گفت:نردبان می فروشم گفت نردبان در باغ من میفروشی؟
گفت نردبان از آن من است .
،هرکجا که بخواهم میفروشم
صاحب باغ برسید و گفت:
در باغ من چکار داری
گفت:نردبان می فروشم گفت نردبان در باغ من میفروشی؟
گفت نردبان از آن من است .
،هرکجا که بخواهم میفروشم
"اندکی صبر سحر نزدیک است"