مادرم مرا ببخش
مادرم مرا ببخش که با مصرفم شب و روز تو را خراب کردم
تو هر شب با دعاهای خالصانه ات از خدا میخواستی فرزندت برگردد
و من در ان شبها مشغول چرت زدن بودم
هرویین و مشروب معشوقه های من بودند که مدام از انها کام میگرفتم
اما نه کام زندگی کام مرگ
من مرگ را برای خودم میخریدم
من توو پدر پاکم را اسکول میدانستم
اما مواد فروشان بوگندو را زرنگ
مادر مرا ببخش
مادر من فقط بیمار بودم
من نه تو را مقصر میدانم نه جامعه را نه مدرسه ام و نه دانشگاهم را
من بدنبال راه حل بودم
مواد راه حل من بود نه مشکل من
موادی که مرا به خرابه ها کشاند
اصلا مادر من متوجه نشدم کی به بلوغ رسیدم
مادر یادت هست چقدر مرا دکترهای مختلف بردی؟
یادت هست مرا به شهر دیگری فرستادی؟
یادت هست چقدر قسم میخوردم؟
یادت هست تو و پدر زحمتکشم چقدر خجل زده بودید؟
یادتان هست که حتی دکترها دیگر خسته شده بودند و بیخیال پولشان؟
در انروزها که 25 ساله شده بودم اما اخر خط
در لحظه ای که پدر بغلم کرد و گفت:
بابا میگن اگه کسی هرویینی باشه دیگه نمیتونه بزاره کنار اما من میدونم تو بر میگردی
اره همون لحظه درست همون لحظه بود که اشک بابا در اومد
برای اولین بار بود که گریه بابارو دیدم
و همون لحظه پیام انجمن معتادان گمنامو گرفتم
الان دوازده سالو چند ماهه گذشته
و من هنوز میرم جلسه
یادت باشه مادر من و تو همیشه مدیون انجمنیم
انجمنی که رایگان بچتو بهت برگردوند
و در نهایت میخوام بگم
دعاهات مستجاب شد
دعاهای بابا هم همینطور
مادر منو بخش
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست