2014-07-14، 06:15
سوخته ام ،
من یک تنهای دل شکسته ام ،
خیلی از زندگی خسته ام امشب دلم گرفته و چشمهانم شب بلندی را در پیش دارند برای باریدن….
امشب دلم گرفته و شب یلدای چشمانم است ، طولانی ترین شب سال که چشمانم تا سحر خیس است…
می بارد و در تنهایی خودش میماند ، نه کسی است که آرام کند دلم را ، نه صدایی است که تکرار کند اسمم را….
دلم گرفته است و امشب شب یلدا ، در این شب بلند چگونه من سر کنم با غمها؟
شب یلدای غمها رسیده ، و این دل سوخته ، نای رفتن ندارم ، حس ماندن هم ندارم ،
پس مینشینم همینجا ، پناه میبرم به خدا…. شاید خدا مرا درک کند، درد دل را بفهمد و با من درد دل کند…
و این چشمهای خیس و آسمان تاریک و این هوای آلوده ، این داستان هم از آغاز در سرنوشت من بوده کسی نیست اینجا تا حتی صدایش کنم ، بگویم تنها هستم و کمی نگاهش کنم ، بگویم از دردهایم برایش ، دلم این نبود سزایش! سوخته ام ، من یک تنهای دل گرفته ام ، خیلی خسته ام…
چگونه سر کنم در این شب بلند سال با غمها ، چگونه این شب بلند را بگذرانم بی ستاره ها ، بی مهتاب ، هوای دلم هم در این شب یلدا ابریست ، چشمانم بارانیست ،
دلم گرفته و درد من تنهاییست! هر کسی با عشقش است و در این شب بلند ،خندان من تنها هم میمانم با این تنهایی بی وجدان…
کاش بودی آن کسی که مرا شکستی و رفتی ، کاش بودی تا مثل گذشته این شب یلدا را با هم بگذرانیم ،
در آغوش هم ، نه اینک من تنها باشم و دلم شکسته باشد و در آغوش غم…
من یک تنهای دل شکسته ام ،
خیلی از زندگی خسته ام امشب دلم گرفته و چشمهانم شب بلندی را در پیش دارند برای باریدن….
امشب دلم گرفته و شب یلدای چشمانم است ، طولانی ترین شب سال که چشمانم تا سحر خیس است…
می بارد و در تنهایی خودش میماند ، نه کسی است که آرام کند دلم را ، نه صدایی است که تکرار کند اسمم را….
دلم گرفته است و امشب شب یلدا ، در این شب بلند چگونه من سر کنم با غمها؟
شب یلدای غمها رسیده ، و این دل سوخته ، نای رفتن ندارم ، حس ماندن هم ندارم ،
پس مینشینم همینجا ، پناه میبرم به خدا…. شاید خدا مرا درک کند، درد دل را بفهمد و با من درد دل کند…
و این چشمهای خیس و آسمان تاریک و این هوای آلوده ، این داستان هم از آغاز در سرنوشت من بوده کسی نیست اینجا تا حتی صدایش کنم ، بگویم تنها هستم و کمی نگاهش کنم ، بگویم از دردهایم برایش ، دلم این نبود سزایش! سوخته ام ، من یک تنهای دل گرفته ام ، خیلی خسته ام…
چگونه سر کنم در این شب بلند سال با غمها ، چگونه این شب بلند را بگذرانم بی ستاره ها ، بی مهتاب ، هوای دلم هم در این شب یلدا ابریست ، چشمانم بارانیست ،
دلم گرفته و درد من تنهاییست! هر کسی با عشقش است و در این شب بلند ،خندان من تنها هم میمانم با این تنهایی بی وجدان…
کاش بودی آن کسی که مرا شکستی و رفتی ، کاش بودی تا مثل گذشته این شب یلدا را با هم بگذرانیم ،
در آغوش هم ، نه اینک من تنها باشم و دلم شکسته باشد و در آغوش غم…
"اندکی صبر سحر نزدیک است"