2014-08-25، 07:32
روزی مرد ثروتمندی در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت زیاد از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه آجری
به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل برخورد کرد. مرد سریع ترمز کرد پیاده شد ،نگاهی به اتومبیلش کردو دیدخسارت زیادی دیده. مردبه طرف پسرک دوید و او را سرزنش کرد. پسک با تلاش فراوان توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو جلب کند، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده بود جلب کند .....پسرک گفت :اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زورم نمی رسه بلندش کنم . برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از پاره آجر استفاده کنم
مرد بسیار متاثر شدو از پسر عذر خواهی کرد و برادر پسرک را از روی زمین بلند کرد و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و رفت
پیام این داستان
ما نباید در زندگی چنان با سرعت حرکت کنیم که دیگران برای جلب توجه ،مجبور بشن از پاره سنگ استفاده کنند
پیام روحانی
خدا در روح ما زمزمه می کنه و با قلب ما حرف می زنه اما بعضی وقتها زما نیکه ما وقت نداریم گوش کنیم او مجبور می شه پاره آجر به سوی ما پرتاب کند .
مرد بسیار متاثر شدو از پسر عذر خواهی کرد و برادر پسرک را از روی زمین بلند کرد و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و رفت
پیام این داستان
ما نباید در زندگی چنان با سرعت حرکت کنیم که دیگران برای جلب توجه ،مجبور بشن از پاره سنگ استفاده کنند
پیام روحانی
خدا در روح ما زمزمه می کنه و با قلب ما حرف می زنه اما بعضی وقتها زما نیکه ما وقت نداریم گوش کنیم او مجبور می شه پاره آجر به سوی ما پرتاب کند .
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق