2014-08-29، 01:42
غضنفر توي هواپيما نشسته بوده مي بينه : دور و بري هاش يكي يك لبتاب داارن _ يكي آي پد داره و يكي با آيفونش مشغوله ....
ميخواسته جلوي آنها كم نياره ...
يك تيكه كاغذ رو طوري توي جيبش ميذاره كه فقط قسمت كمي كاغذ توي جيبش بوده و بقيه كاغذ بيرون بوده ....
مهماندار داشت رد ميشد به غضنفر ميگه : آقا !!! كاغذتون از جيبتون نيفته ....
غضنفر خيلي خونسرد به كاغذ نگاه كرد و گفت : آه ......برام فكس آومده ..
ميخواسته جلوي آنها كم نياره ...
يك تيكه كاغذ رو طوري توي جيبش ميذاره كه فقط قسمت كمي كاغذ توي جيبش بوده و بقيه كاغذ بيرون بوده ....
مهماندار داشت رد ميشد به غضنفر ميگه : آقا !!! كاغذتون از جيبتون نيفته ....
غضنفر خيلي خونسرد به كاغذ نگاه كرد و گفت : آه ......برام فكس آومده ..
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....