2014-09-07، 01:25
اوج بيماري اعتياد براي من مصرف مواد مخدر بوده است يا به نوعي با مصرف مواد مخدر بيمار ي من شدت گرفته است . ولي اكنون كه مواد مصرف نكرده ام بيماري اعتياد به نوعي ديگر خود را در زندگي من نشان ميدهد . بيماري اعتياد خود را در شاخ و برگهاي مختلف مانند غرور ف ترس و عصبانيت و غيرو نشان ميدهد بيماري اعتياد براي من يك نوع خلأ معنوي و روحانيت است .
بيماري اعتياد يك بيماري كشنده و پيش رونده است مجموعه اي از نقصها است بيماري اعتياد در وجود من بيماري همه يا هيچ است . مسير بيمار ياعتياد از روح شروع ميشود به روان و بعد به جسم ختم مي شود چون من از روز اول شروع به مصرف مواد نكرده ام .
بيماري اعتياد بنده عادتهاي بد بودن است . اين بيماري وادار ميكند كه تجربه را دوباره تجربه كنم و سه جنبه دارد 1 - جسم كه آلرژي به مواد مخدر دارم 2 – روح كه تبلور ان اين است كه هيچ كار من عاشقانه نيست 3 – جنبه رواني اشتغال فكري است كه هميشه مرا همراهي ميكند 4- جنبه معنوي كه همان دوري از خدا و نيروي برتر است .
منشأ بيماري اعتياد اعتقادات و باورهاي من است . بيماري اعتياد حسي به نام نارضايتي دارد اين سلام مرگبار اوست اين بيماري وادار مي كند كه تجربه را تجربه كنم . بيماري ما يا از جلو ميزند يا از عقب مي زند اين بيماري طبيعتش زدن است درست مثل عقرب . بيمارري اعتياد درست مثل بچه بازيگوش دائم از مادرش ياعقب مي افتد يا جلو مي زند . ما بايد پيدايش كنيم و مهارش كنيم اما نه با جنگ بلكه با نرمي و ارامش .
در كل بيماري اعتياد به نوعي با بي تعادلي همراه است . و مظهر ظهور آن در مواردي همچون عصبانيت ، افرا و تفريط ، تافته جدا بافته بودن ، خودمحوري و غرور و غيره نمود پيدا مي كند .
بيماري اعتياد بيماري است كه قابل انتقال به ديگران است به عنوان نمونه ما بيماري اعتياد را به خانواده خود انتقال داده ايم بيمار ياعتياد چيزي نيست كه معنا و مفهوم خاصي داشته باشد هركسي از ديد خود به آن نگاه مي كند . مصداقهاي بيماري اعتياد در وجود من مواردي است مانند نداشتن هدف در زندگي اگر كسي از خانه بيرون بيايد و نداند كه به كجا مي خواهد برود به نوعي از احمق ترين ادمها است و من يشتر اوقات لدين گونه بوده ام من اولويت بندي خاصي در زندگيم نداشته و اكنون نيز ندارم من نميتوانم خودم باشم بهتر است اگر بتوانم واقعيت وجودي خودم راقبول كنم نميتوانم با داشته هايم زندگي كنم و اين باعث مي شود كه به مثبتها در زندگيم فكر نكن و بيشتر منفي گرا باشم تجربه تلخ خود را دوباره تجربه كردن باعث ميشود كه حتي نتوانم ان را بگويم و اين خود براي من مشكل ساز مي شود هميشه كوتاهترين راه را بهترين راه ميدانم . بيماري اعتياد فهم شدني و درك كردني ميباشد براي بهبودي ميبايست تسليم شوم و ياد بگيرم امروزه بيماري من همان قسمت روحاني و معنوي بيماري اعتياد است . بيماري من بيماري وابستگي ها است بيماري است كه از احساس شروع ميشود از جنبه هاي روحاني چون با كسي مشورت نمي كنم بيمار يمن بيماري است كه من نميتوانم حتي با كار كردن اين قدمها و رعايت اصول با ان برابري كنم زيرا در همه حال باز هم اين بيماري است كه از من جلوتر است زيرا به نوعي بيماري من نيز قدم كار مي كن
هرگز توان خود را در تغییر دادن خویش دست کم نگیر