2014-09-22، 06:12
یکشب از چشمِ تو پنهون
چشمم از یادِ تو گریون
چشمم از یادِ تو گریون
رفته رفته تنِ خسته بی تو در خواب کشید م
خوابِ یک کلبهِ چوبی
لبِ جوی آب دید م
خوابِ یک کلبهِ چوبی
لبِ جوی آب دید م
همه اطرافِ من و کلبه گُل و چشمه فراوُن
مستِ آوازِ پرِ شاهپرکانِ سینه گُلگونپیچکی سپیده دامن
سرِ سقفِ کلبه سایه بون کشیده
روی ساقکِ رُزِ آبی
سر انگشتانِ بیدی آرمیدهپایِ کلبه
ردِ عطرِ تنِ خوش بوی تو
لونه کرده بود
وبهارون پشتِ این لونه جوونه کرده بودهمه جا یادِ تو بودم
همه جا روی تنِ خیسِ اقاقی
شکلِ نازِ تو سرودمتو نبودی که نیازِ دستِ خورشیدو
تمنای گُلِ سرخ و ببینی
تو نبودی که در آغوشِ من و کلبه بشینی
تو نبودی که ببینیچون سحرگاه شد از کلبه برون آمدم
انگشتِ سرِ جوی گرفتمبه چنین راه و چنین جوی و چنین آب
چنان خوی گرفتممن و جوی آب رفتیم و درین راه بجز
سوسن و یاس و چمن و عطرِ بنفشهو طلوع رنگ و وارنگ قناریان ز هر سو
نه دگر هیچ ندیدیم و
سرانجام به دروازهِ یک شهر رسیدیمشهری از پوست تنِ مخملِ مهتاب
کوچه هاش مرمری و
خیابوناش بسترِ آفتابآدماش شکلِ فرشته
که می گفتن شهرِ ما شهرِ بهشتهدستم از جوی رها کردم و
خوشحال نشونی از تو از باد گرفتم
و درین شهرِ بهشتی خونه تو یاد گرفتمآدمای شهرِشادی
لباشون پیوندِ خنده خورده بود
آقا دیوِ توی این شهرِ بهشتی مرده بودشادو فرخنده دل و رقص کنان
تا تهِ این شهر دویدم
تا سرانجام
به خونه ای که باد از تو نشون داشت رسیدمدر زدم در نگشودی
ای دریغا که درین خونه نبودیگفتم اکنون که ترا یافته ام
پشت درِ خونهِ تو جای بگیرم
یا ببینم تورو یا بی تو درین شهر بمیرمدر همین حال و همین حس و همین فکرو
تنِ خسته ازین راه
نشستم که زنم تکیه به دیوار
,,,که ناگاهبه ضرب لگد از خواب پریدم
و به خود آمدم و باز چنین معرکه دیدممن و یاران همه در بند نشستیم و
همه از همگان سخت گسستیم و
همه منتظرِ فاجعه هستیمنازنین ,, گر خبر از من نشنیدی
خوابِ ا ین کلبه که من دیدم اگر تو نیز دیدیخوبه از پیش بدونی
که درِ کلبه رو وقتِ رفتم باز گذاشتم
و رو ایوونش برای تو گذاشتم هر چی داشتمدرِ کلبه رو به روی دگران باز بذارو
واسه آزادیِ رویا ، پرِ پرواز بذارمن که نیستم که نیازِ دستِ خورشید و
تمنای گل سرخ و ببینم
من که نیستم که در آغوشِ تو و کلبه بشینمتو که هستی
خوابِ این کلبهِ رویا شده کن باز
گاهگاهی نازنین ، یادِ منِ گمشده کنتا ببینی شاید اونچه من درین کلبه ندیدم
وقتی اونشب تن ِ خسته
بی تو در خواب کشیدمآذر
مستِ آوازِ پرِ شاهپرکانِ سینه گُلگونپیچکی سپیده دامن
سرِ سقفِ کلبه سایه بون کشیده
روی ساقکِ رُزِ آبی
سر انگشتانِ بیدی آرمیدهپایِ کلبه
ردِ عطرِ تنِ خوش بوی تو
لونه کرده بود
وبهارون پشتِ این لونه جوونه کرده بودهمه جا یادِ تو بودم
همه جا روی تنِ خیسِ اقاقی
شکلِ نازِ تو سرودمتو نبودی که نیازِ دستِ خورشیدو
تمنای گُلِ سرخ و ببینی
تو نبودی که در آغوشِ من و کلبه بشینی
تو نبودی که ببینیچون سحرگاه شد از کلبه برون آمدم
انگشتِ سرِ جوی گرفتمبه چنین راه و چنین جوی و چنین آب
چنان خوی گرفتممن و جوی آب رفتیم و درین راه بجز
سوسن و یاس و چمن و عطرِ بنفشهو طلوع رنگ و وارنگ قناریان ز هر سو
نه دگر هیچ ندیدیم و
سرانجام به دروازهِ یک شهر رسیدیمشهری از پوست تنِ مخملِ مهتاب
کوچه هاش مرمری و
خیابوناش بسترِ آفتابآدماش شکلِ فرشته
که می گفتن شهرِ ما شهرِ بهشتهدستم از جوی رها کردم و
خوشحال نشونی از تو از باد گرفتم
و درین شهرِ بهشتی خونه تو یاد گرفتمآدمای شهرِشادی
لباشون پیوندِ خنده خورده بود
آقا دیوِ توی این شهرِ بهشتی مرده بودشادو فرخنده دل و رقص کنان
تا تهِ این شهر دویدم
تا سرانجام
به خونه ای که باد از تو نشون داشت رسیدمدر زدم در نگشودی
ای دریغا که درین خونه نبودیگفتم اکنون که ترا یافته ام
پشت درِ خونهِ تو جای بگیرم
یا ببینم تورو یا بی تو درین شهر بمیرمدر همین حال و همین حس و همین فکرو
تنِ خسته ازین راه
نشستم که زنم تکیه به دیوار
,,,که ناگاهبه ضرب لگد از خواب پریدم
و به خود آمدم و باز چنین معرکه دیدممن و یاران همه در بند نشستیم و
همه از همگان سخت گسستیم و
همه منتظرِ فاجعه هستیمنازنین ,, گر خبر از من نشنیدی
خوابِ ا ین کلبه که من دیدم اگر تو نیز دیدیخوبه از پیش بدونی
که درِ کلبه رو وقتِ رفتم باز گذاشتم
و رو ایوونش برای تو گذاشتم هر چی داشتمدرِ کلبه رو به روی دگران باز بذارو
واسه آزادیِ رویا ، پرِ پرواز بذارمن که نیستم که نیازِ دستِ خورشید و
تمنای گل سرخ و ببینم
من که نیستم که در آغوشِ تو و کلبه بشینمتو که هستی
خوابِ این کلبهِ رویا شده کن باز
گاهگاهی نازنین ، یادِ منِ گمشده کنتا ببینی شاید اونچه من درین کلبه ندیدم
وقتی اونشب تن ِ خسته
بی تو در خواب کشیدمآذر
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق