2014-09-26، 03:00
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
۱ | فاتن | فتنه انگیز، آنکه آشوب بپا می کند. |
۲ | فارا | نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است. |
۳ | فاسیروس | نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی |
۴ | فام گل | به رنگ گل |
۵ | فانیذ | قند، شکر |
۶ | فایدیم | به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی |
۷ | فرآذر | شکوه آتش |
۸ | فراچهر | مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد. |
۹ | فرارنگ | فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین |
۱۰ | فرازنده | بالابرنده و افرازنده |
۱۱ | فرانک | پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین |
۱۲ | فرانه | فرانک |
۱۳ | فربو | مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت |
۱۴ | فرپرک | شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند. |
۱۵ | فرتوک | پرستو |
۱۶ | فرجهان | شکوه دنیا |
۱۷ | فرخ بانو | بانوی بزرگوار و فرخنده |
۱۸ | فرخ بخش | بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است. |
۱۹ | فرخ تاج | فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج |
۲۰ | فرخ چهر | دارای چهره فرخنده و مبارک |
۲۱ | فرخ ماه | ماه خجسته و مبارک |
۲۲ | فرخ ناز | مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه) |
۲۳ | فرخروز | نام یکی از الحان باربد |
۲۴ | فرخنده | مبارک، میمون، خجسته، آنکه یا آنچه وجودش سبب شاده و آرامش است. |
۲۵ | فرخنده چهر | دارای چهره مبارک و خجسته |
۲۶ | فردخت | مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر) |
۲۷ | فردوس | معرب از فارسی، پردیس بهشت |
۲۸ | فردیس | پردیس = بهشت |
۲۹ | فرزان دخت | دختر فرزانه و دانا |
۳۰ | فرزانه | خردمند، دانا |
۳۱ | فرستو | پرستو |
۳۲ | فرشته | موجودی آسمانی، عاقل و برتر از انسان، مَلک |
۳۳ | فرشیده | فر+ شیده = نور آفتاب، شکوه آفتاب |
۳۴ | فرغانه | نام شهری در ترکستان قدیم |
۳۵ | فرگل | دارای شکوه و زیبایی گل |
۳۶ | فرمهر | کسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد. اسم دختر |
۳۷ | فرناز | دارای ناز و غمزه، زیبا و باشکوه |
۳۸ | فرنگار | دارای نقش و نگار، با شکوه و زیبا |
۳۹ | فرنگیز | فرنگیس |
۴۰ | فرنگیس | از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام دختر افراسیاب تورانی و همسر سیاوش و مادر کیخسرو پادشاه کیانی |
۴۱ | فرنواز | مرکب از فر (شکوه) + نواز (ریشه نواختن) |
۴۲ | فرنوشا | شکوه و عظمت ابدی |
۴۳ | فرنیا | اصیل، دارنده اصل و نسب |
۴۴ | فرنیان | پرنیان، ابریشم و حریر، دختری که دارای جسمی بسیار لطیف و زیباست. |
۴۵ | فروردین | نام ماه اول از سال شمسی، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
۴۶ | فروز | تابش و روشنی و فروغ |
۴۷ | فروزا | تابان، درخشان |
۴۸ | فروزاتون | فروز (فارسی) + خاتون (فارسی) بانوی روشنایی |
۴۹ | فروزان | شعله ور، روشن، مشتعل، درخشنده |
۵۰ | فروزجهان | روشنایی جهان |
۵۱ | فروزنده | روشن، تابان، روشن کننده، افروزنده |
۵۲ | فروزینه | آتش زنه، چخماق |
۵۳ | فروشنک | نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی |
۵۴ | فروغ | روشنی که از آتش، پرتو، خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد، شعله آتش |
۵۵ | فروغ بانو | بانوی روشنایی |
۵۶ | فروغ دخت | دختر روشنایی |
۵۷ | فروهنده | نیکوسیرت و خوبروی، نام فرشته ای است. |
۵۸ | فره وش | مرکب از فره (شکوه) + وش (پسوند شباهت)، شکوهمند |
۵۹ | فرهور | دارای شکوه و جلالی چون خورشید |
۶۰ | فریار | دارنده شکوه و جلال |
۶۱ | فریال | دارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو) |
۶۲ | فریانه | نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی |
۶۳ | فریبا | بسیار زیبا، دلپسند و خوشایند |
۶۴ | فریدخت | دختر زیبا و محبوب نام های اصیل پارسی |
۶۵ | فریر | گیاهی خوشبو |
۶۶ | فریرخ | زیبارخ |
۶۷ | فریرو | دارای چهره زیبا و با شکوه |
۶۸ | فریسا | پریسا، زیبا چون پری |
۶۹ | فریشا | = فریسا = پریسا، دختری که چون پری زیباست. |
۷۰ | فریما | زیبا و دوست داشتنی |
۷۱ | فوژان | بانگ بزرگ، فریاد عظیم |
۷۲ | فولاد | پولاد، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد |
۷۳ | فیروزخاتون | بانوی پیروز |
۷۴ | فیروزه | پیروزه، نام سنگی قیمتی که به رنگ آبی یا سبز می باشد. |
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق