2014-09-26، 03:09
نام دختران ایرانی که با (س) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 8:49
ردیف | نام فارسی | معنی اسم |
۱ | سابود | هاله، خرمن ماه |
۲ | ساتراپ | استاندار، حاکم ایالت (ساتراپی) در ایران باستان، داریوش هخامنشی سرزمین ایران را به ۲۰ منطقه تقسیم کرده و اداره هر ناحیه را به یک ساتراپ داده بود. |
۳ | ساتی | در مصر باستان نام فرشته نگهبان ارواح بوده است. |
۴ | ساتیا | از نام های باستانی ایران زمین |
۵ | ساتین | محبوب و دوست داشتنی |
۶ | سارگل | گل زرد |
۷ | سارنیا | خالص، منزه، پاک، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن |
۸ | ساریان | نام روستایی در نزدیکی مشهد |
۹ | سارینا | = سارنیا به معنی خالص، پاک |
۱۰ | سارینه | |
۱۱ | سازک | ساز کوچک |
۱۲ | سازین | نام روستایی در نزدیکی زنجان |
۱۳ | سالی | بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد |
۱۴ | سام | سوگند، پیمان (“سام” در معنای “داستان خوشایند” نامی است پسرانه) farsi girl names |
15 | سامه | سوگند، پیمان |
۱۶ | سامینا | ترکیب “سا” پیشوند مشابهت + “مینا” (نام گل، نام پرنده) = مثل مینا، همانند گل مینا. |
۱۷ | سانوا | دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می زند. |
۱۸ | سانیا | در گویش مازندران سایه روشن جنگل |
۱۹ | ساوند | نام روستایی در نزدیکی کرمان |
۲۰ | ساویز | خوش خلق، نیکخو |
۲۱ | ساویس | گرانمایه و با ارزش |
۲۲ | ساوین | سبدی که در آن پنبه می گذارند. |
۲۳ | سایا | اسم ترکی – فارسی، در ترکی: به معنای یک رنگ و بی ریا و در فارسی: به معنای ساینده است. |
۲۴ | سایان | اسم فارسی – کردی، منسوب به سایه، رشته کوهی در آسیای مرکزی، هم چنین نام روستایی در نزدیکی همدان |
۲۵ | ساینا | سیمرغ، عنقا |
۲۶ | ساینه | در گویش مازندران: سایه |
۲۷ | سایه | تصویری از کسی یا چیزی که هنگام قرار گرفتن او یا آن در مقابل نور ایجاد می شود، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، هم چنین به معنی حمایت، پناه |
۲۸ | سبا | اسم شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است. |
۲۹ | سبارو | کبوتر |
۳۰ | سبزارنگ | اسم یکی از الحان باربد، سبزرنگ |
۳۱ | سبزبهار | نام یکی از الحان قدیم ایرانی |
۳۲ | سبزپری | فصل بهار |
۳۳ | سبزک | مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب |
۳۴ | سبزه | گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، چمن زار، گندمگون، سبزه وار، آنکه رنگ پوست گندمی دارد. |
۳۵ | سبزه بهار | سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم |
۳۶ | سبزینه | سبزرنگ، گندمگون |
۳۷ | سپاکو | نام همسر چوپانی که کوروش را به او سپرده بودند تا بکشد اما او مانع شد و کوروش را مانند فرزند خودش بزرگ کرد. |
۳۸ | سپیدار | درختی از خانواده بید با برگ های براق اسم فارسی دختر |
۳۹ | سپیده | روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع آفتاب |
۴۰ | سپیده گل | گل سپید |
۴۱ | سپینود | از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر شنگل هندی و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
۴۲ | ستاتیرا | استاتیرا، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
۴۳ | ستاره | هر یک از اجسام نورانی آسمان که در شب از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، بخت، اقبال، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی |
۴۴ | ستاک | شاخه تازه رسته و نازک |
۴۵ | ستایش | ستودن، تعریف، سپاس و حمد خداوند، تمجید شدن |
۴۶ | ستوده | ستایش شده |
۴۷ | ستی | به کسر سین، سرسخت و محکم، سنی، قطعه ای فولادی و محکم که بر سر نیزه یا داس نصب میشود. |
۴۸ | سرآویز | آنچه به سر می آویزند. |
۴۹ | سرایه | به ضم سین، آواز، ترانه |
۵۰ | سرخاب | سهراب، از شخصیت های شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه، شاداب، گلگون |
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق