2014-09-26، 03:13
نام دختران ایرانی که با (ز) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 8:45
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
1 | زربانو | زنی که همانند زر می درخشد، اسم دختر رستم دستان پهلوان شاهنامه |
2 | زربین | سرو کوهی |
3 | زرپری | آنکه مثل زر و پری درخشنده و زیباست. |
4 | زرتا | همتای زر، درخشان و زیبا مثل طلا اسم دختر |
5 | زرتاج | زرین تاج، تاج طلا |
6 | زرخاتون | زر (طلا) + خاتون (بانو) |
7 | زردخت | مرکب از زر (طلا) + دخت (دختر) |
8 | زردیس | به شکل زر |
9 | زرشام | نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی |
10 | زرکا | گیلکی نوعی پرنده اسم دخترانه اصیل فارسی |
11 | زرگل | زرین گل |
12 | زرمان | مانند زر، بسیار زیبا |
13 | زرناز | مرکب از زر (طلا) + ناز (کرمه) |
14 | زرنگیس | زرین گیس، دختری که موی طلایی رنگ دارد. |
15 | زرنوش | نام شهری که دارا آن را بنا کرده بود. |
16 | زرواندخت | مرکب از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر) |
17 | زرین | از جنس زر، به رنگ زر، طلایی |
18 | زرین تاج | زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد. |
19 | زرین دخت | مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر) |
20 | زرین گل | دختری که چون گلی زرین زیبا و درخشان است. |
21 | زرین گیس | آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین |
22 | زرین مهر | خورشید طلایی |
23 | زرین نرگسه | ستاره های آسمان |
24 | زرین نگار | آراسته شده با زر |
25 | زرین همای | همای زرین، آفتاب |
26 | زرین هور | خورشید طلایی |
27 | زرینه | نام رودی که از کوههای کردستان سرچشمه می گیرد وبه دریاچه ارومیه می ریزد. |
28 | زگما | نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می کرد. |
29 | زمانه | روزگار، چرخ |
30 | زمزمه | صدای حرف زدن آهسته ، صدای آواز خواندن آهسته ، صدایی که از سازهای موسیقی شنیده می شود، آهنگ نام ایرانی اصیل |
31 | زنبق | گلی درشت به رنگ های بنفش، سفید، یا زرد |
32 | زهراناز | درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا |
33 | زیبا | آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع |
34 | زیباچهر | آن که چهره ای زیبا دارد، زیبا Farsi girl names |
35 | زیبارخ | کسی که سیمای زیبا دارد، زیبا |
36 | زیبان | زیبا، خوشایند |
37 | زیبنده | شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته |
38 | زینا | مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی |
39 | زیور | زینت، پیرایه |
40 | زیورتاج | آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد. |
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق