2014-09-26، 03:15
دیف | اسم فارسی | معنی نام |
۱ | رابو | اسم گلی بهاری است. |
۲ | رابیا | مشهور، نامدار، معروف |
۳ | راتا | نام فرشته ای است. |
۴ | رادا | مونث راد، دختر جوانمرد، بانوی بخشنده |
۵ | راددخت | دختر بخشنده و خردمند، دختر باگذشت |
۶ | راز | آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر |
۷ | رازان | نام روستایی در نزدیکی خرم آباد است. |
۸ | رازک | گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ و دارویی است. |
۹ | رافونه | پونه |
۱۰ | رام افزا | افزاینده آرامش |
۱۱ | رام افزون | = رام افزا، افزون کننده آرامش |
۱۲ | رام بانو | بانوی آرام یا بانوی شاد |
۱۳ | رامتین | نام یکی از نوازندگان و موسیقی دانان در زمان ساسانیان. |
۱۴ | رامدخت | دختر آرام |
۱۵ | رامش | شادی، آسایش، لذت، حظ، خوشی، سرور، آسودگی، نغمه |
۱۶ | رامشین | نام روستایی در نزدیکی سبزوار نام دخترانه |
۱۷ | رامک | رام، اهلی |
۱۸ | رامونا | لاتین نگهبان عاقل |
۱۹ | رامینه | رامین |
۲۰ | راوش | مصحف زاوش، نام ستاره مشتری |
۲۱ | راویز | خارشتر |
۲۲ | راویس | صاحب جاه و جلال |
۲۳ | رایکا | محبوب، مطلوب |
۲۴ | رخ افروز | روشن کننده چهره، شادی آور |
۲۵ | رخسار | چهره، سیما، صورت، گونه |
۲۶ | رخساره | چهره، صورت، گونه |
۲۷ | رخشا | درخشان |
۲۸ | رخشاد | خوشرو، دارای چهره شاد و گشاده |
۲۹ | رخشان | درخشان |
۳۰ | رخشنده | درخشنده، دارای عظمت و شکوه نام اصیل فارسی |
۳۱ | رخشید | آن که چهره ای روشن و تابان دارد. |
۳۲ | رخشیده | = رخشید، دختری با چهره درخشان و تابان. |
۳۳ | رخک | مرکب از رخ (چهره، سیما، صورت) + ک (نشانه تحبیب) |
۳۴ | رخگل | آن که چهره ای زیبا چون گل دارد. |
۳۵ | رخنا | زیبارو |
۳۶ | رخنار | زیبارو |
۳۷ | رزان | به فتح ر، نعت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، همچنین جمع رز است، اما غالباً به عنوان مفرد بکار می رود به معنای درخت انگور، تاکستان |
۳۸ | رزمین | دختر جنگجو، دختر مبارز |
۳۹ | رستا | رستگار شده، رهایی یافته، از بند جدا شده |
۴۰ | رستاک | به فتح ر، شاخه تازه ای که از بیخ درخت در آید، زاده ی درخت مو |
۴۱ | روجا | درگویش مازندران ستاره صبح |
۴۲ | روجا | ستاره صبح، آخرین ستاره ای که از آسمان می رود. |
۴۳ | رودابه | مرکب از رود (فرزند) + آبه (روشنی)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دخترسیندخت و مهراب کابلی، همسر زال زر و مادر رستم پهلوان شاهنامه |
۴۴ | روزافزون | آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، روز به روز پیشرفت کننده، نام دخترکانون، سپهسالار ماچین در داستان سمک عیار اسم زیبای دختر |
۴۵ | روزانا | روشنا، منسوب به روز، بانویی با چهره ی تابنده، دختر زیبا |
۴۶ | روسانا | مانند چهره، مثل رخ، مرکب از رو بعلاوه پسوند سان بعلاوه الف تأنیث |
۴۷ | روشا | روشن |
۴۸ | روشان | روشن |
۴۹ | روشن | تابان، درخشان |
۵۰ | روشن چهر | آن که چهره ای روشن و تابان دارد. |
۵۱ | روشن رخ | روشن چهر |
۵۲ | روشن مهر | خورشید درخشان |
۵۳ | روشنا | نور، روشنایی |
۵۴ | رومیسا | دختری که مانند رومیان است، سپید رو |
۵۵ | رونیا | بر وزن گونیا، آنکه چهره اش مثل نیاکانش است، اصیل و با نژاد |
۵۶ | رویا | روینده |
۵۷ | رها | نجات یافته، آزاد |
۵۸ | ریرا | در گویش مازندران بیدار باش، به هوش باش |
۵۹ | ریکا | محبوب، معشوق |
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق