2014-09-26، 03:21
۵۱ | الینا | نام روستایی در نزدیکی رودیار |
۵۲ | امیتیس | آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی |
۵۳ | امیده | امید |
۵۴ | انار | میوه ای خوراکی با دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین |
۵۵ | انارگل | گل انار |
۵۶ | اندیشه | آنچه حاصل اندیشیدن است، فکر |
۵۷ | انگیزه | آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث |
۵۸ | انوشا | شادی و خوشحالی و شادمانی، همچنینن ماندنی و جاودانه، صورتی از نغوشا، پیرو مانی |
۵۹ | انوشک | نام زنی در زمان ساسانیان |
۶۰ | انوشکزاد | انوش زاد |
۶۱ | انوشه | جاودان، شادمان، خوشحال، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده ای ساسانی در تیسفون و نام دختر نرسی، نام بانوی ایرانی، اولین کسی که به عنوان گردشگر ۱۰ روز در فضا بود. |
۶۲ | انوشه دخت | دختر جاویدان، دختر شادمان |
۶۳ | انوشه روان | انوشیروان،دارای روان جاوید ، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر (ص) در زمان این پادشاه متولد شد. |
۶۴ | انیتا | آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
۶۵ | اوران | در گویش سیستان |
۶۶ | اویسا | آویسا، پاک و تمیز مانند آب |
۶۷ | ایران دخت | دختر ایران، نام همسر فریدون پادشاه پیشدادی |
۶۸ | ایران ناز | موجب فخر و مباهات ایران |
۶۹ | ایرانا | مرکب از ایران + الف اطلاق |
۷۰ | ایرانشید | خورشید ایران |
۷۱ | ایرانمهر | خورشید ایران |
۷۲ | ایرانه | منسوب به ایران |
۷۳ | ایرسا | آلیسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند. |
۷۴ | ایرن | نام ملکه روم شرقی |
۷۵ | ایزدچهر | دارای چهره ای چون فرشتگان |
۷۶ | ایل ناز | ایل (ترکی) +ناز(فارسی)، مایه ناز ایل، الناز |
۷۷ | ایلیکا | الیکا ، هل ، گیاهی از تیره زنجبیلیان |
۷۸ | ایواز | آراسته و پیراسته |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | آرشیو نظرات
نام دختران ایرانی که با (ا) شروع می شوند[size=7pt]سه شنبه هشتم اسفند 1391 14:53
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
۱ | ابناس | اسم خواهر حضرت یعقوب (ع) و عمه حضرت یوسف (ع) و همچنین نام قریه ای در مصر است. |
۲ | اختر | گلی است که به شکل خوشه روی گیاه می شکفد و رنگ های سرخ، صورتی، نارنجی و زرد دارد، هم چنین به معنای ستاره، طالع، بخت، اقبال |
۳ | اخگر | پاره آتش |
۴ | ادلیا | شکر و سپاس خدا، تشکر از خدا |
۵ | اردک | دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی |
۶ | اردیبهشت | نام ماه دوم از سال شمسی، اسم فرشته ای که نماینده پاکی است و وظیفه نگهبانی آتش با اوست، نام روز سوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
۷ | ارزنده | محترم، دارای احترام |
۸ | ارزینه | ارزنده، گرانبها |
۹ | ارسا | ارس |
۱۰ | ارسان | نام همسر نرسی پادشاه ساسانی |
۱۱ | ارشا | از نام های ایران باستان |
۱۲ | ارشامه | آرشامه |
۱۳ | ارشیدا | آرشیدا، بانوی درخشان و آراسته آریایی، مرکب از آر + شید + الف تانیث، آر به دو معنی به کار می رود: اول: مخفف آریایی و دیگری: مرخم آرا به معنای آراینده |
۱۴ | ارشین | با فتح (الف) و کسر (ر)، نام یکی از شاهدختهای هخامنشی، مرکب از ارش به معنای عاقل و زیرک + ین پسوندتفضیلی، به معنی عاقلترین هوشمند ترین |
۱۵ | ارغوان | گلی قرمزرنگ |
۱۶ | ارکیده | گلی با رنگهای درخشان که یک گل برگ آن از دو گل برگ دیگرش بزرگتر است. |
۱۷ | ارم | نام دختر گودرز و همسر رستم پهلوان شاهنامه |
۱۸ | ارناز | از نامهای باستانی |
۱۹ | اروشه | اروشا، به فتح الف، روشن، سفید، دختری با روی سپید |
۲۰ | اریکا | نام روستایی در استان مازندران |
۲۱ | ارینا | آرینا، آریایی نژاد ، از نسل آریایی |
۲۲ | اسپانتا | سپنتا، مقدس و قابل ستایش نام فارسی |
۲۳ | اسپنتا | سپنتا ، پاک و مقدس |
۲۴ | اسپنوی | از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی |
۲۵ | استاتیرا | همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
۲۶ | اسرا | در گویش سمنان اشک |
۲۷ | اسفند دخت | مرکب از اسفند (نام ماه دوازدهم از سال شمسی) + دخت (دختر) |
۲۸ | اشک | آبی که از چشم میریزد. |
۲۹ | اشلی | نام کوهی در مازندران |
۳۰ | افرا | درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد. |
۳۱ | افروز | ریشه افرختن |
۳۲ | افروغ | تابش، روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است. |
۳۳ | افرینا | نام دختر سیامک پیشدادی |
۳۴ | افسانه | داستانی که بر اساس تخیل ساخته شده، زیبا اسم فارسی دختر |
۳۵ | افسر | کلاه پادشاهی، تاج |
۳۶ | افسرخاتون | افسر (فارسی) + خاتون (فارسی)، تاج بانو، سرآمد همه زنان |
۳۷ | افسردخت | افسر (تاج) + دخت (دختر) سرآمد همه دختران |
۳۸ | افسون | سحرانگیزی، جاذبه |
۳۹ | افشان | آشفته و پریشان (در مورد زلف به کار میرود)، ریشه افشاندن |
۴۰ | افشید | روشنایی خورشید |
۴۱ | افشین | نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی. |
۴۲ | السا | نان خواه، دانه ای خوشبو است که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است. |
۴۳ | الماس خاتون | الماس (یونانی) + خاتون (فارسی) بانوی مانند الماس |
۴۴ | المیرا | ال (ترکی) + میرا (فارسی)، ایل میرا فدایی ایل |
۴۵ | الناز | ال (ترکی) + ناز (فارسی)، ایل ناز موجب نازش ایل |
۴۶ | الوا | ستاره |
۴۷ | الیسا | دیدو، دختر شاه صدر و بنیانگذار افسانه ای کارتاژ، کارتاژ از سرزمینهای شمالی آفریقاست که مهاجرانی از فنیقیه بنا نهادند. |
۴۸ | الیکا | نام روستایی در مازندران |
۴۹ | الیکا | تغییر یافته الی کاک یا الیکک، آلبالوی جنگلی که در جنگلهای مازندران و حاشیه دریای خزر یافت می شود. |
۵۰ | الیما | سرزمین کوهستانی و بر گرفته از نام ایلام و قوم ایلامیان است که احتمالا کهن ترین نژاد سرزمین بختیاری ها بوده است. |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | آرشیو نظرات
ادامه نام دختران ایرانی که با (آ) شروع می شوند[size=7pt]سه شنبه هشتم اسفند 1391 14:46
۱۵۱ | آنوشا | کیش و مذهب، دین و آیین |
۱۵۲ | آنیتا | آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
۱۵۳ | آوا | صدایی که به آواز خوانده می شود یا از آلات موسیقی به گوش می رسد. |
۱۵۴ | آوادخت | مرکب از آوا (آواز) + دخت (دختر)، دختر آوازه خوان ، بانوی خوش صدا |
۱۵۵ | آوادیس | مرکب از آوا (آواز) + دیس (مانند)، کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد. |
۱۵۶ | آوانوش | شنونده آوا |
۱۵۷ | آوشن | آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی |
۱۵۸ | آون | آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته |
۱۵۹ | آونگ | نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته |
۱۶۰ | آویده | مشتاق، خواهان |
۱۶۱ | آویز | گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، گوشواره، دستبند می آویزند. |
۱۶۲ | آویژه | معشوق، دلبر، خاص، خالص farsi girl names |
163 | آویسا | پاک و تمیز مانند آب |
۱۶۴ | آویشن | گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی |
۱۶۵ | آویشه | آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی |
۱۶۶ | آهار | گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد. |
۱۶۷ | آهنگ | قطعه موسیقی، اراده، قصد |
۱۶۸ | آهو | جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو به زیبایی چشم و خرامش در رفتار معروف است. |
۱۶۹ | آهید | در گویش فارس آهوی صحرایی |
۱۷۰ | آی پری | آی (ترکی = ماه) + پری (فارسی) ماه پری |
۱۷۱ | آی سا | آیسا، آی (ترکی) + سا (فارسی) زیبا، مانند ماه، دختری که چون ماه زیباست. |
۱۷۲ | آی گل | آی (ترکی) + گل ( فارسی) گلی چون ماه |
۱۷۳ | آی گین | آی(ترکی) + گین . ماننده ماه، زیبارو، دارنده روی چون ماه ، مرکب از آی به معنای ماه و گین پسوند شباهت |
۱۷۴ | آی نشان | آی(ترکی) + نشان ( فارسی) دارای نشان ماه |
۱۷۵ | آیتا | مرکب از آی ترکی به معنی ماه و پسوند شباهت فارسی، دختر زیبا رو، مانند ماه، دختری که مانند ماه درخشان و زیباست. |
۱۷۶ | آیتن | آی (ترکی) + تن ( فارسی) مهوش، مه پیکر |
۱۷۷ | آیسا | آی (ترکی) + سا (فارسی) زیبا، مانند ماه |
۱۷۸ | آیسان | آی (ترکی) + سان ( فارسی) زیبا، مانند ماه persian girl names |
179 | آیگل | آی (ترکی) + درخشان مانند ماه و زیبا مانند گل |
۱۸۰ | آیما | آی (ترکی) + گل ماه من، مجازا عزیز من، زیبا رو بانوی زیبا دختر خوش چهره |
۱۸۱ | آیناز | آی (ترکی) + ناز (فارسی) موجب فخر و مباهات ماه |
۱۸۲ | آیید | شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش |
۱۸۳ | آییژ | شراره، شراره آتش |
۱۸۴ | آیین | راه و روش، دین و عقیده |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | آرشیو نظرات
ادامه نام دختران ایرانی که با (آ) شروع می شوند[size=7pt]سه شنبه هشتم اسفند 1391 14:44
۵۱ | آتشین | نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ |
۵۲ | آتیس | نام خدای حاصلخیزی فریگیان |
۵۳ | آدا | پاداش مینوی، فرشته توانگری |
۵۴ | آدرینا | آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین |
۵۵ | آدنا | نام روستایی در نزدیکی چالوس |
۵۶ | آذربانو | بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش |
۵۷ | آذربو | بته ای با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کناره های آبهای شور می روید. |
۵۸ | آذربویه | بوته ای از تیره اسفناج با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کناره های آبهای شور می روید. |
۵۹ | آذرجهان | آتش جهنده، آتشخیز |
۶۰ | آذرخاتون | آذر+ خاتون، بانوی آتش |
۶۱ | آذردخت | دختر آتش |
۶۲ | آذرک | شراره آتش، اخگر، نام دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی |
۶۳ | آذرگل | گلی سرخ رنگ شبیه شقایق |
۶۴ | آذرگون | گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است ، به رنگ آتش |
۶۵ | آذرماه | دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده |
۶۶ | آذرمه | رئیس و بزرگ آتش ها (آتشکده ها) اسم دختر |
۶۷ | آذرمینا | لعلگون، سرخ رنگ |
۶۸ | آذرهمایون | نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می کرد٠گویند زمانی که اسکندر خواست این آتشکده را خراب کند او خود را به شکل ماری مهیب درآورده و در مقابلش ایستاد. |
۶۹ | آذریاس | صمغ سداب کوهی |
۷۰ | آذریون | به رنگ آتش، معرب آذرگون، گل آفتابگردان |
۷۱ | آذین دخت | دختری که وجودش موجب آرایش و ارج بستگانش است. |
۷۲ | آذین گل | زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد |
۷۳ | آرا | مخفف آراینده آرایشگر، زیور زینت |
۷۴ | آراسته | آن که دارای صفات خوب اخلاقی است، آنچه آرایش شده و زینت و زیور داده شده است. |
۷۵ | آراگل | آراینده گلها، زیبا کننده گلها |
۷۶ | آرامدخت | دختر آرام دختر ساکت دختر با وقار نام زیبای دخترانه |
۷۷ | آرایه | آرایش زیبایی |
۷۸ | آرتا دخت | دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس، نام بانویی اقتصاد دان که در زمان اشکانیان به به سمت خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی منسوب شد. |
۷۹ | آرتادخت | دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس، نام دختری فرهنگدار و اقتصاددان که به خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی رسید. |
۸۰ | آرتیستون | نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی |
۸۱ | آرزو | میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر سلم پسر فریدون پادشاه پیشدادی |
۸۲ | آرشیدا | بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان ، مرکب از آر + شید + الف تانیس، آر به دومعنی به کار می رود اول:مخفف آریایی و دیگری :مرخم آرا به معنای آراینده |
۸۳ | آرشین | آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می باشد. |
۸۴ | آرمانا | امیدوار آرزومند ، مرکب از آرمان + الف فاعلی |
۸۵ | آرمتی | فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین |
۸۶ | آرمیس | هرمس ، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا |
۸۷ | آرمین دخت | دختر آرمین |
۸۸ | آرمینا | دختر همیشه پیروز، بانوی مقتدر ، الهه زیبایی |
۸۹ | آرنوشا | منسوب به آرنوش، آریایی جاویدان، ایرانی جاوید، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان |
۹۰ | آرنیکا | آریایی نیک خو |
۹۱ | آروشا | درخشان، نورانی، باهوش، نام دختر داریوش سوم |
۹۲ | آرویشه | نام روستایی در نزدیکی بیرجند |
۹۳ | آریادخت | دختر آریایی، دختر ایرانی |
۹۴ | آریانا | نامی که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آریایی ها داده بودند. |
۹۵ | آریاناز | موجب فخر و مباهات قوم آریایی |
۹۶ | آریانوش | شادکننده و خوشحال کننده آریاییان |
۹۷ | آریژه | نام شهری در زمان اسکندر |
۹۸ | آریسا | اریسا، ایرسا، رنگین کمان، همچنین به ریشه بوته سوسن کبود هم آریسا گویند. |
۹۹ | آریسا | مرکب از آری به معنای آریایی بعلاوه پسوند مشابهت ، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است. |
۱۰۰ | آریسان | مرکب از آری به معنای آریایی بعلاوه پسوند مشابهت ، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است. |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | آرشیو نظرات
ادامه نام دختران ایرانی که با (آ) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه هفتم اسفند 1391 14:43
۱۰۱ | آریستا | زیبا و خوشکل مانند عروس، مرکب ازآریس به معنای عروس و تا پسوند مشابهت |
۱۰۲ | آریستا | دختری که مانند عروس زیباست، در گویش مردم خوانسار آریس همان عروس است. |
۱۰۳ | آریشیدا | آرشیدا ، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان ، مرکب از آری مخفف آریایی + شیدبه معنای نور و روشنایی + الف تانیس |
۱۰۴ | آرین دخت | دختر آریایی ، دختر ایرانی |
۱۰۵ | آزاددخت | دختر آزاده ، نام همسر شاپور اول پادشاه ساسانی |
۱۰۶ | آزاده | عاری از صفات ناپسند اخلاقی، رها و وارسته، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی |
۱۰۷ | آزاده خوی | دارای خلق وخوی آزاد،ساده،بی تکلف،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی |
۱۰۸ | آزرم | شرم وحیا، ملایمت، مهربانی،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۱۰۹ | آزرم خاتون | آزرم + خاتون، بانوی با حیا |
۱۱۰ | آزرمدخت | دختر با حیا اسم اصیل ایرانی |
۱۱۱ | آزرمی دخت | دختر پرویزبن هرمزبن انوشیروان معروف به عادله که ۴ ماه زمام حکومت را در اختیار داشت، دختر باحیا |
۱۱۲ | آزرمیدخت | آذرم + ی نسبت + دخت، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت،نام دختر پرویز نوه انوشیروان که ۴ ماه بر ایران فرمانروایی کرد. |
۱۱۳ | آزیتا | |
۱۱۴ | آسا | زیور مایه زیبایی و آرایش، وقار و ثبات و تمکین و آسودگی |
۱۱۵ | آسادخت | دختر زیبا، دختر با وقار، دختر آرام |
۱۱۶ | آسمان | فضای بالای سر ما که آبی رنگ به نظر می رسد، نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام کوهی در نزدیکی بندر نخیلو در ساحل خلیج فارس |
۱۱۷ | آسمان هور | خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد. |
۱۱۸ | آسودا | راحت و آرام، آسوده |
۱۱۹ | آسوده | راحت و آرام |
۱۲۰ | آشتی | دوستی و پیوند دوباره بعد از رنجش و آزردگی، سازش و صلح |
۱۲۱ | آشنا | کسی که می شناسیمش، آن که یا آنچه به ذهن و خاطر می آوریم، آگاه به چیزی یا امری، عاشق، دلداده |
۱۲۲ | آصفه | مونث آصف، مشاور خردمند،بانوی مدبر |
۱۲۳ | آتوسا | آتوسا،نام دختر کورش کبیر، نام همسر داریوش هخامنشی ، این نام در تورات به عنوان “واستی” آمده است. |
۱۲۴ | آفتاب | مرکب از آف (مهر،خور) + تاب (فروغ، نور)، نوری که از خورشید به زمین می تابد،کنایه از زیبایی و خیره کنندهگی |
۱۲۵ | آفتاب دخت | دختر آفتاب، دختر خورشید،کنایه از زیبایی و خیره کنندگی |
۱۲۶ | آفرین | هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، مرحبا، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه آفرین، آفرین دخت |
۱۲۷ | آفرین دخت | مرکب از آفرین (واژه تحسین) + دخت (دختر)، دختر تحسین برانگیز،دختری که تمام خوبی ها را دارد. |
۱۲۸ | آفرین گل | مرکب از آفرین (واژه تحسین) + گل،گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا |
۱۲۹ | آفرین ماه | مرکب از آفرین (واژه تحسین) + ماه (قمر)، ماه تحسین برانگیز کنایه از دختری که زیباییش مانند ماه است. |
۱۳۰ | آفرین مهر | مرکب از آفرین (واژه تحسین) + مهر (محبت یا خورشید)، کسی که از زیبایی مانند خورشید است یا بسیار با محبت |
۱۳۱ | آفرین ناز | مرکب از آفرین (وازه تحسین) + ناز (کرشمه، غمزه)، دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز |
۱۳۲ | آفرین نوش | شنونده آفرین،کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند |
۱۳۳ | آفسانه | افسانه،داستان،خیال،مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید. |
۱۳۴ | آفشید | خورشید، روشنایی آفتاب |
۱۳۵ | آگاه دخت | دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر |
۱۳۶ | آلا | پروا احتیاط |
۱۳۷ | آلاگل | آلا (ترکی) + گل (فارسی) ، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این اواخر نابود شده. |
۱۳۸ | آلاله | شقایق، گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد. |
۱۳۹ | آلاوه | آتشدان،شعله آتش،جایی که در آن آتش روشن می کنند. |
۱۴۰ | آلوگونه | نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه هایش به آلو می ماند،دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید |
۱۴۱ | آلیسا | ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند. |
۱۴۲ | آمتیس | آمیتیس ،نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی که با بختنصر پادشاه بابل ازدواج کرد. |
۱۴۳ | آمستریس | نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی |
۱۴۴ | آمی تیس | دختر هوخشتر پادشاه ماد که پس از صلح بین مادها و مصر به درخواست پدرش به عقد بخت النصر پادشاه مصر درآمد.در متون تاریخی آمده است که بخت النصر بغهای معلق مصر را برای آمیتیس ساخته است. |
۱۴۵ | آمیتیدا | نام دختر آستیاک، همسر کوروش پادشاه هخامنشی |
۱۴۶ | آمیتیس | نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی |
۱۴۷ | آن | سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده |
۱۴۸ | آناشید | مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید . دختر زیباروی مادر ، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر |
۱۴۹ | آناهیتا | ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است |
۱۵۰ | آناهید | آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. |
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق