2014-10-08، 07:52
بايد به زندگي نه چون يك نثر، بلكه بسان يك شعر نگريست. نگاه دين اينگونه است. نگاه عارف اينگونه است.
عارف به زندگي نه با كنجكاوي موجود در چشمانش، بلكه با حيرت و شگفتي مي نگرد. او به هستي فكر نمي كند، هستي را احساس مي كند. قلبش را به روي هستي مي گشايد. بيشتر از آنكه از سرش استفاده كند درها و پنجره هاي قلبش را مي گشايد تا خورشيد، باد و باران در او وارد شوند.
عارف يك شاعر به تمام معناست. شايد او شعر نگويد، ولي او در شعر زندگي مي كند. او خود شعر است.
گاهی سرت رافراموش كن! بي سر و بي قلب شو! تماشا کن،لذت ببر.
راز هایی هم متقابلا آشکار میشوند..
«اُشو»
عارف به زندگي نه با كنجكاوي موجود در چشمانش، بلكه با حيرت و شگفتي مي نگرد. او به هستي فكر نمي كند، هستي را احساس مي كند. قلبش را به روي هستي مي گشايد. بيشتر از آنكه از سرش استفاده كند درها و پنجره هاي قلبش را مي گشايد تا خورشيد، باد و باران در او وارد شوند.
عارف يك شاعر به تمام معناست. شايد او شعر نگويد، ولي او در شعر زندگي مي كند. او خود شعر است.
گاهی سرت رافراموش كن! بي سر و بي قلب شو! تماشا کن،لذت ببر.
راز هایی هم متقابلا آشکار میشوند..
«اُشو»
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق