2014-12-29، 02:53
یکی را دوستی بود که عمل دیوان کردی. مدتی اتفاق ملاقات نیفتاد..
کسی گفت: فلان را دیر شد که ندیدی.
گفت: من او را نخواهم که ببینم.
قضا را یکی از کسان او حاضر بود، گفت: چه خطا کرده است که ملولی از دیدن او؟
گفت: هیچ ملالي نيست، اما دوستان دیوانی را وقتی توان دید که معزول باشند و مرا راحت
خویش در رنج او نباید.
کسی گفت: فلان را دیر شد که ندیدی.
گفت: من او را نخواهم که ببینم.
قضا را یکی از کسان او حاضر بود، گفت: چه خطا کرده است که ملولی از دیدن او؟
گفت: هیچ ملالي نيست، اما دوستان دیوانی را وقتی توان دید که معزول باشند و مرا راحت
خویش در رنج او نباید.
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s