2015-02-06، 08:55
بیماری اعتیاد با شروع مصرف بصورت افکار و رفتارهای ناسالم و بیمارگونه در میآید. من در گذشته هم بعضی از افکار و رفتارم غیر منطقی و از روی نادرستی و ناصادقی و خودخواهانه و با دروغ و بد و کج رفتاری بود. اما با شروع مصرف مواد مخدر به یکباره عود کرد و خودش را با افکار توهمی و رفتارهای مالیخولیایی و سادیسمی و خلافکاری و ضد قوانین و سنتهای موجود نشان داد و انگار هیولایی در وجودم زنده شد و اختیارم را بدست خودش گرفت و من از روی اجبار و در بی اختیاری کامل هرچه فرمایش داشت انجام میدادم و در همان حال هم با غرور کاذب و مدیریت شبکه ای انکار به خودم حق میدادم، که اینکارها حق من است و باید از حلقوم مردم و اجتماع بکشم بیرون و خودم را به هرکاری مجاب میکردم و به مردم اطرافم صدمه میزدم. هنگاميکه بیماری به سراغم ميآمد، متکبرانه وخودخواهانهو با خودمحوری وسوءاستفاده گری ميخواستم، انتقام بدبختی خودم را از دیگران بگیرم. احساس میکردم مردم در اعتیاد من به هر عنوان مقصر هستند و من باید تقاص اعتیادم را از آنها بگیرم. نقايصم شدیداً عود کرده بود و حتی بفکر قتل افراد پولدار افتاده بودم و اگر فرصتی بدستم می افتاد ختماً اینکار را میکردم. وجودم پراز کینه و نفرت و انتقام بود و به هر طریق میخواستم بيماريم را وادار به عمل کنم. زماني که بيماريم راتوجيه وحقايق را انکار ميکردم
نفرت وجودم را میگرفت و این رویه چنان در کارم عود و رشد کرد، که در عرض یکسال همه مشتریانم را از دست دادم و با دزدی و نادرستی و ناصادقی به مشتریان صدمه زدم و همه آنها من را رد کردند و هرگز از من سراغی نگرفتند. من چيزهایي که ميخواستم در جیب و خانه مردم بود و من با مظلوم نماي ادعای بیگناهی و مظلومیت ميکردمو با اینکارها شخصيت کاری و اجتماعی ام زير سؤال رفت و چندباری بخاطر دزدی و سرقت اموال مردم بازداشت شدم. با تمام این حرفها اصلاً خودم را مقصر نمیدانستم و اصلاً خرابکاری و خلافهای خودم را نمیدیدم هرگاه ميخواهم دیگران را متقاعد کنم بعضی از آنها اعتیادم و خلاف و ناصادقیم را متذکر میشدند و من دشمنشان میشدم.
نفرت وجودم را میگرفت و این رویه چنان در کارم عود و رشد کرد، که در عرض یکسال همه مشتریانم را از دست دادم و با دزدی و نادرستی و ناصادقی به مشتریان صدمه زدم و همه آنها من را رد کردند و هرگز از من سراغی نگرفتند. من چيزهایي که ميخواستم در جیب و خانه مردم بود و من با مظلوم نماي ادعای بیگناهی و مظلومیت ميکردمو با اینکارها شخصيت کاری و اجتماعی ام زير سؤال رفت و چندباری بخاطر دزدی و سرقت اموال مردم بازداشت شدم. با تمام این حرفها اصلاً خودم را مقصر نمیدانستم و اصلاً خرابکاری و خلافهای خودم را نمیدیدم هرگاه ميخواهم دیگران را متقاعد کنم بعضی از آنها اعتیادم و خلاف و ناصادقیم را متذکر میشدند و من دشمنشان میشدم.