2015-02-07، 06:24
دریا، فقطِ دریایِ چشمانت، وه که چه زیباست!
اینکه هرطورشده بایددل بدریازد،همین جاست؛
چه جاذبه ای دارد،درصبحگاهان چشمِ روشنت؛
که مراغرق رؤیامی کندآه،انگاری که دریااست؟
واقعآ گُل کرده است این باغ ازستارۀ آن نگاهت؛
وه چه چراغانی جانانه کرده،آن چشمان زیبایت؛
چه عبث است که پنهان میکنی رازورمزِعشقتِ؛
بیا ازمن مپوشان،که همه درچشمِ توهویداست؛
اینکه هرطورشده بایددل بدریازد،همین جاست؛
چه جاذبه ای دارد،درصبحگاهان چشمِ روشنت؛
که مراغرق رؤیامی کندآه،انگاری که دریااست؟
واقعآ گُل کرده است این باغ ازستارۀ آن نگاهت؛
وه چه چراغانی جانانه کرده،آن چشمان زیبایت؛
چه عبث است که پنهان میکنی رازورمزِعشقتِ؛
بیا ازمن مپوشان،که همه درچشمِ توهویداست؛
&عشق ولبخند&
هربارکه می خندی دل راازجا میکنی وه چه آسان؛
حتی گل درآینه ازدیدنت رنگ ورومی بازدوهراسان؛
ای عشق،اشتیاق!چه هستید؟که ازآغاز وتاکنون؛ باضربۀ وسوسهِ آتش می افکنید به جان عاشقان؛ گفته بودیددرجوییدن ما،ابتدا درصف دریادلان شدن؛ وانگه برای جرعه ای ازعشق مهربانترازهمه شدن؛
من گزیده ام ازمیان مرگ ها،این گونه سخت مردن؛
تا تراجون جان فشردن دربر،آن گه جان ودل سپردن؛
خوشا ازشوق عشق درکنارت ای طعم گوارا،ومردن؛
ره زندگی را،بیاموزید به کسی که مرده کنون درمن؛
بی رمل واسطرلاب،تفسیروتعبیرش تویی،عشق من؛
هربارکه می خندی دل راازجا میکنی وه چه آسان؛
حتی گل درآینه ازدیدنت رنگ ورومی بازدوهراسان؛
ای عشق،اشتیاق!چه هستید؟که ازآغاز وتاکنون؛ باضربۀ وسوسهِ آتش می افکنید به جان عاشقان؛ گفته بودیددرجوییدن ما،ابتدا درصف دریادلان شدن؛ وانگه برای جرعه ای ازعشق مهربانترازهمه شدن؛
من گزیده ام ازمیان مرگ ها،این گونه سخت مردن؛
تا تراجون جان فشردن دربر،آن گه جان ودل سپردن؛
خوشا ازشوق عشق درکنارت ای طعم گوارا،ومردن؛
ره زندگی را،بیاموزید به کسی که مرده کنون درمن؛
بی رمل واسطرلاب،تفسیروتعبیرش تویی،عشق من؛
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق