2015-03-09، 12:20
زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیواردیدم یه سایه افتاد رومسرم رو آوردم بالانگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدمتمام صورتم عرق شرمندگی پر کردگفت:تنهاییگفتم:آرهگفت:دوستات کوشن؟گفتم: همشون گذاشتن رفتنگفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!گفتم:اشتباه کردمگفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتیگفتم:نهگفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟گفتم:بودم گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟گفتم:بردم، همین الان بردمگفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختیگفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)-سرمو اینداختم پایین-گفتم:آرهگفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخشگفتی:ببخشم؟گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داریگفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارمگفتم:فقط شرمندتمگفتی:حالا چرا تنها نشستی؟گفتم:آخه تنهامگفتی:پس من چی رفیق؟من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشتمن که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارناما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منومن همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشیاما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارمدیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو اینداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردمگفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشمگفتم دوست دارم…گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقییییییییییییییییبغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی یک کلام،خدا تو بهترینی
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم