2015-06-13، 11:13
مشارکت،تجربه،نیرو،امید"نارانان"
23 خرداد
آشنایی
با مشاهده رفتارهای ناسالم والدین الکلیم با رفتارهای غیر قابل قبول آشنا شده بودم. افرادی را که الکلی ومخرب بودند انتخاب میکردم.آخرین عاشق من یک معتاد بود. وقتی ما یکدیگر را ملاقات کردیم همه دوستانم برای من نگران بودند وحتی دوستانش به من گفتند که او یک زن معتاد است. وقتی با هم روبرو شدیم معتاد گریه کرد وبه من گفت که این عادت با کمک وعشق یک شخص مناسب میتواند کنترل شود. من عاشق معتاد بودم و می خواستم کمک کنم، من به دام افتاده بودم.
معتاد ودختر نوجوانش یک ماه بعد نزد من نقل مکان کردند. بخاطر می آورم که فکر میکردم آنها به یک مکان امن نیاز دارند تا بدون استرس باشند. احساس می کردم تو تک است. فکر می کردم ما میتوانیم یکدیگر را نجات دهیم و این کار ما بر خلاف همه بود. ماه عسل ما حدود سه ماه طول کشید.
وقتی به نارانان پیوستم؛ در حالیکه معتاد مواد بیشتری مصرف میکرد و دخترش بخاطر با هم بودن مان از ما متنفر بود، سعی داشتم همه چیز را کنترل کنم. به اخر خط رسیده بودم. در جلسات نشستم و به مرور یاد گرفتم که نمی توانم هیچ یک از آنها را نجات بدهم. یاد گرفتم که برای دوست داشتن یک فرد دیگر باید اول خودم را دوست داشته باشم. تنها بزرگسالی که میتوانم مراقبت کنم خودم هستم.
همچنین یاد گرفتم کسانی که از خانواده های ناسالم هستند افرادی را به زندگی شان وارد میکنند تا چیزهایی مانند رابطه عشقی- نفرت، بیزاری، ترحم و شرمندگی را که در خانه پدری شان داشته اند، احساس کنند. من برنامه نارانان را کار کردم واز طریق مشاوره، حفظ تمرکز روی خودم را یاد گرفتم. دوبار آماده شدم که قطع ارتباط کنم وهر دوبار معتادم وارد یک برنامه بهبودی شد، اما فقط چند ماه بعد بیرون انداخته شد. متعجب بودم از اینکه آن شرایط چقدر برایم بی ثبات بود و چطور به آسانی به خود اجازه دادم مورد سوء استفاده قرار بگیرم.
تفکری برای امروز : میبینم که چطور به هر سازی می رقصیدم و مانع رسیدن معتاد به آخر خط می شدم. تمرکز را روی خودم نگه میدارم، رفتن به جلسات را ادامه میدهم و روی بهبودیم کار میکنم.
23 خرداد
آشنایی
با مشاهده رفتارهای ناسالم والدین الکلیم با رفتارهای غیر قابل قبول آشنا شده بودم. افرادی را که الکلی ومخرب بودند انتخاب میکردم.آخرین عاشق من یک معتاد بود. وقتی ما یکدیگر را ملاقات کردیم همه دوستانم برای من نگران بودند وحتی دوستانش به من گفتند که او یک زن معتاد است. وقتی با هم روبرو شدیم معتاد گریه کرد وبه من گفت که این عادت با کمک وعشق یک شخص مناسب میتواند کنترل شود. من عاشق معتاد بودم و می خواستم کمک کنم، من به دام افتاده بودم.
معتاد ودختر نوجوانش یک ماه بعد نزد من نقل مکان کردند. بخاطر می آورم که فکر میکردم آنها به یک مکان امن نیاز دارند تا بدون استرس باشند. احساس می کردم تو تک است. فکر می کردم ما میتوانیم یکدیگر را نجات دهیم و این کار ما بر خلاف همه بود. ماه عسل ما حدود سه ماه طول کشید.
وقتی به نارانان پیوستم؛ در حالیکه معتاد مواد بیشتری مصرف میکرد و دخترش بخاطر با هم بودن مان از ما متنفر بود، سعی داشتم همه چیز را کنترل کنم. به اخر خط رسیده بودم. در جلسات نشستم و به مرور یاد گرفتم که نمی توانم هیچ یک از آنها را نجات بدهم. یاد گرفتم که برای دوست داشتن یک فرد دیگر باید اول خودم را دوست داشته باشم. تنها بزرگسالی که میتوانم مراقبت کنم خودم هستم.
همچنین یاد گرفتم کسانی که از خانواده های ناسالم هستند افرادی را به زندگی شان وارد میکنند تا چیزهایی مانند رابطه عشقی- نفرت، بیزاری، ترحم و شرمندگی را که در خانه پدری شان داشته اند، احساس کنند. من برنامه نارانان را کار کردم واز طریق مشاوره، حفظ تمرکز روی خودم را یاد گرفتم. دوبار آماده شدم که قطع ارتباط کنم وهر دوبار معتادم وارد یک برنامه بهبودی شد، اما فقط چند ماه بعد بیرون انداخته شد. متعجب بودم از اینکه آن شرایط چقدر برایم بی ثبات بود و چطور به آسانی به خود اجازه دادم مورد سوء استفاده قرار بگیرم.
تفکری برای امروز : میبینم که چطور به هر سازی می رقصیدم و مانع رسیدن معتاد به آخر خط می شدم. تمرکز را روی خودم نگه میدارم، رفتن به جلسات را ادامه میدهم و روی بهبودیم کار میکنم.