2015-11-30، 10:24
![[تصویر: 123753.jpg]](http://www.samenblog.com/uploads/a/amozandeha/123753.jpg)
صدفی به صدف دیگر گفت : درد زیادی در درونم حس می کنم دردی سنگین که مرا عذاب می دهد.
صدف دیگر با غرور گفت : ولی من هیچ دردی در خود ندارم خوب هستم و سلامت.
در همان لحظه خرچنگی از آنجا عبور کرد که صحبت دو صدف را شنید ،
به آن که از خود راضی بود گفت: بله کاملا خوب و سلامتی ، اما دردی که همسایه ات حس می کند
مرواریدی است بی نهایت زیبا که تو از آن بی بهره ای ....
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s![[تصویر: 91.gif]](http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif)
![[تصویر: 78.gif]](http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/78.gif)
![[تصویر: 91.gif]](http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/other/1/91.gif)
![[تصویر: 78.gif]](http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/joda-konandeh/78.gif)