2020-11-08، 01:39
16-عدم توانایی اینکه نمیتوانستم احساس درونی وشرایط حقیقی حاکم برزندگیم رابیان کنم همیشه در رویا وتوهم بودم به دلیل ترس از تنبیهات کشنده ومرگ آورپدرقدرت رویارویی بامادرم رانداشتم اما همیشه ودرهمه جهات خودم را حق بجانب میدانستم حتی مادرم غذای شب ماروهم میداد به خواهرزاده هاوبرادرزاده هایش ودیگراینکه نمیخواستم روابطم راباعمویم ازدست بدهم ودچار احساس ترس حقارت وتنهایی وبدبختی وبیچارگی بشوم وازمهمانیها وعشق وحال اونا دوربشم وآن مهمانیها ولذتهارا ازدست بدهم دیگر قدرت وتوانایی دیدن خود واقعی ام رانداشتم وفقط میخواستم ازخودم فرارکنم وهمرنگ جماعت بشم همیشه اذیت میشدم ازبی حرمتی ها وبی احترامی ها وبیگاری کردنها وباج دادنها اما رودربایستی وخجالت ونپذیرفتن واقعیت وجودی خودم وشرایط موجودم فقط باعث بوجودآمدن رنجش برایم میشد وبافکرکردن به آن دامنه رنجش هایم بیشترمیشد?