2020-11-08، 04:49
33_سعی میکنم باگذشته ام زندگی نکنم بیشترترسهای من برمیگرددبه گذشته من تظاهربه نترسیدن میکنم وترسهایم را انکار سرکوب ویا خفه میکنم خودم روخونسردنشون میدم خودم روبه بی اعتنایی ندیدن ونشنیدن میزنم سعی میکنم به چیزهای خوب فکرکنم گاهی اوقات سوت میزنم ویابلندبلندباخودم حرف میزنم ویا آوازمیخونم گاهی خودم روبه مریضی میزنم ومظلوم نمایی میکنم وگاهی هم باخشم وعصبانیت جلومیروم گاهی ادای آدمای شجاع ونترس رو درمیارم واون ترس روخیلی کوچیک نشون میدم گاهی اوقات بابی تفاوتی ازکنارش ردمیشم اما تودلم غوغاست گاهی اوقات هم شهوترانی وشکم چرانی میکنم امابیشتر اوقات از آن فرارمیکنم خلاصه بواسطه ناآگاهی وبی ایمانی ام هیچگاه نتوانستم باترسهایم رودرروشوم وبه دل ترس بزنم لاپوشانی وفرافکنی کاری بود که برای انکارترسهایم انجام میدادم ومعمولاسعی میکردم تامجبورنشدم باکسانی ویاچیزهایی که از آنهاترس داشتم روبرونشوم امازمانیکه دستم رومیشدمجبور به راستگویی درموردترسهایم میشدم.اماامروزه باکارکردن قدمهاحضورمرتب درجلسات ومشارکت صادقانه ومشورت بادوستان بهبودی خصوصاراهنمایم تراز ترسهایم راگرفته وآنهاراریشه یابی کرده وزیربنای آنراپیداکرده واز راه درست وصحیح باآنهاروبرومیشوم دیگرترسهایم راسرکوب خفه وانکارنمیکنم وآنها را میپذیرم?