2020-11-08، 04:49
34_شدت خشم وعصبانیتم نسبت به خودم ودیگران بسیاربالارفته وشدت میگرفت گاهی اوقات اقدام به شکستن چیزی ویاخودزنی وخودآزاری میکردم خودمحورمیشدم ومیخواستم انتقام ترسهام وترسوبودنم رو ازدیگران بگیرم گاهی اوقات هم مظلوم نمایی میکردم آرامشم رابکلی ازدست میدادم وسرشارازکینه ونفرت ورنجش میشدم خصوصا نسبت به کسانی که خنده رو وشجاع ونترس بودند دروغ زیادمیگفتم بدقولی میکردم باج سیبیل میدادم تاهمه بگن من کارم درسته وخیلی اوقات هم از جمع کناره گیری میکردم وخیلی کم درجمع حاضرمیشدم چون فکرمیکردم دارندمنو کنترل میکنن منم دیگران روکنترل میکردم تانقطه ضعف هایشان راپیداکرده وآنهاراسرزنش کنم درموردشان قضاوت کرده وبه آنهاتهمت ترسوبودن میزدم یکسره درفرافکنی بودم روابطم داغون شده بود وخودم گوشه گیرومنزوی ،برای فراراز ترسهام وروبرونشدن با آنهاکارهای دیوانه وار انجام میدادم مثلا همیشه باخودم چاقوحمل میکردم خودفریبی وناصادقی میکردم همیشه ماسک میزدم ویکسره درتوجیه وبهانه بودم باخودم جنگ داشتم وهمیشه حال واحساسم خراب بود چون نمیتوانستم خود ترسویم رابپذیرم پس همیشه درحال مقایسه کردن خودم با دیگران بودم انکار یعنی همین?