بعضی ازعلائم بیرونی و ظاهری است که دیگران بیشتر آنها را می بینند و بعضی دیگر درونی و شخصیتی است که خودم آنها را می دیدم برای مثال در مورد علائم بیرونی عدم ارتباط صحیح و دو طرفه با خانواده خودم ، همسرم یا دوستانم بود و در مورد علائم از دست دادن اختیار زندگی به صورت درونی و شخصیتی می توانم بگویم اعتقاداتم در مورد خودم ، خداوند و دیگران غیر واقعی و نا سالم بود و من خود محور بودم و دوست داشتم بیشتر دیگران مرا دوست بدارند تا من دیگران را و آنها مرا درک کنند تا من آنها را و نسبت به اتفاقات زندگی عکس العملهای افراطی و تفزیطی انجام می دادم .
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم