2014-01-10، 03:26
وسوسه همان فکری است که مثل خوره صبحها که می خواهم بیدار شوم مثل وزوز مگس در سرم می چرخد و نمی گذارد از جابلند شوم وقتی پای تلویزیون دراز می کشم و می دانم کار عبث است و پشیمانی به دنبال دارد اجازه نمی دهد از جا بلند شوم. نیرویی است که وقتی قصد انجام یک عمل خلاف میلم را دارم با اینکه می دانم کارم درست است با هزار بهانه مرا قانع می کند انجام آن را عقب بیندازم حتی یک دقیقه تا در همین یک دقیقه با نیروی بیشتر به من حمله کند و مرا له کند
نفس اماره من است که از توجیه و بهانه آوردن برای مطیع کردن من هیچ وقت خسته نمی شود ولی من از چند دقیقه تا چند روز فقط می توانم در برابرش مقاومت کنم با این حال من این دشمن خستگی ناپذیر را دست کم می گیرم و هر لحظه با او همراهی می کنم با این امید که دفعه بعد او را حتما شکست می دهم. زهی خیال باطل . او و من می دانیم که هر کدام از ما ( من و نفسم ) که یک قدم عقب بنشینیم حریفمان را قوی و خودمان را تضعیف کرده ایم و اغلب من عقب می نشینم. با اینهمه عقب نشینی اگر کمک خدا نباشد من هیچ وقت توانایی مقابله با وسوسه ها را ندارم عجز اینجا معنی می دهد
وسوسه های فعلی من چند دقیقه خواب بیشتر است. چند دقیقه وبگردی بیشتر برای فرار از واقعیت، چند دقیقه تلویزیون دیدن بیشتر، چند دقیقه بیشتر توی دفتر نشستن و به کارگرها سرکشی نکردن، چند دقیقه عقب انداختن نماز، عقب انداختن کارهای سخت و مهم یک روز بیشتر . همه اینها برای فرار از زیر بار مسولیت و چند دقیقه احساس اسایش و راحتی بیشتر. البته نیتجه این چند دقیقه ها به چند روز یا چند ماه تعویق می رسد
همه اینها باعث می شود که کارهای مهم و غیر فوری تبدیل به کارهای مهم و فوری و سپس تبدیل به بحران و کابوس و فرار کامل و ضرر و زیان بزرگتر شود.
80 درصد وقتم به کارهای بی اهمیت مثل تلویزیون دیدن و خوابیدن و وبگردی می گذرد بیش از ده درد به کارهای مهمی که تبدیل به بحران شده اند و نمیتوانم دیگر از آن فرار کنم همراه با عذاب الیم و چند درصد باقیمانده شاید به کارهای مهم و اصلی البته گاهی اوقات بپردازم
نفس اماره من است که از توجیه و بهانه آوردن برای مطیع کردن من هیچ وقت خسته نمی شود ولی من از چند دقیقه تا چند روز فقط می توانم در برابرش مقاومت کنم با این حال من این دشمن خستگی ناپذیر را دست کم می گیرم و هر لحظه با او همراهی می کنم با این امید که دفعه بعد او را حتما شکست می دهم. زهی خیال باطل . او و من می دانیم که هر کدام از ما ( من و نفسم ) که یک قدم عقب بنشینیم حریفمان را قوی و خودمان را تضعیف کرده ایم و اغلب من عقب می نشینم. با اینهمه عقب نشینی اگر کمک خدا نباشد من هیچ وقت توانایی مقابله با وسوسه ها را ندارم عجز اینجا معنی می دهد
وسوسه های فعلی من چند دقیقه خواب بیشتر است. چند دقیقه وبگردی بیشتر برای فرار از واقعیت، چند دقیقه تلویزیون دیدن بیشتر، چند دقیقه بیشتر توی دفتر نشستن و به کارگرها سرکشی نکردن، چند دقیقه عقب انداختن نماز، عقب انداختن کارهای سخت و مهم یک روز بیشتر . همه اینها برای فرار از زیر بار مسولیت و چند دقیقه احساس اسایش و راحتی بیشتر. البته نیتجه این چند دقیقه ها به چند روز یا چند ماه تعویق می رسد
همه اینها باعث می شود که کارهای مهم و غیر فوری تبدیل به کارهای مهم و فوری و سپس تبدیل به بحران و کابوس و فرار کامل و ضرر و زیان بزرگتر شود.
80 درصد وقتم به کارهای بی اهمیت مثل تلویزیون دیدن و خوابیدن و وبگردی می گذرد بیش از ده درد به کارهای مهمی که تبدیل به بحران شده اند و نمیتوانم دیگر از آن فرار کنم همراه با عذاب الیم و چند درصد باقیمانده شاید به کارهای مهم و اصلی البته گاهی اوقات بپردازم
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه