2014-01-15، 12:06
7 تير
وقتي مورد ظلم و ستم واقع ميشدم و يا به حقم تجاوز ميكردند و يا رفتار كسي باعث بيحرمتيم ميشد، عكس العمل من در قالب واکنش چه كسي را بيشتر آزار ميداد؟ اصول برنامه متذكر ميشود كه در دوران رهايي و بهبوديم بسيار زود رنج و حساس هستم و بهتر است، از عواملي كه مرا دچار رنجش و خشم و كينهجويي ميكنند پرهيز كنم. آيا ميدانم كه ناراحتي و خشم در نهايت در وجودم تبديل به کینه و نفرت ميشود؟ آيا ميدانم كه بيماري وابستگي يك بيماري عدم تعادل در افکار و رفتارها ميباشد؟ آيا ميدانم در اصول برنامهي خودیاری و بهبودي جايي براي خشم و عصبانيت وجود ندارد؟ چون به خودم صدمه میزنم و این از اصول معنوی خودیاری نیست. امروز ميدانم گاهي بدون هيچ دليلي دچار احساس عدم رضايت از خودم و دیگران و شرايط ميشوم و آمادگي كامل دارم كه با همه کسی درگير شوم. آيا من زماني كه دچار عدم تعادل افکار و رفتاری ميشوم سكوت كرده و از ابزارهاي اصول برنامه برای بهبود شرایط سود ميبرم؟ آيا پس از پيبردن به حالاتم سعي ميكنم از دعاي آرامش استفاده كنم؟ آيا ارزش دارد كه مسئله را فراموش كنم و از آن رد شوم؟
از نشانههاي بيماريمان عدم تعادل است!
وقتي مورد ظلم و ستم واقع ميشدم و يا به حقم تجاوز ميكردند و يا رفتار كسي باعث بيحرمتيم ميشد، عكس العمل من در قالب واکنش چه كسي را بيشتر آزار ميداد؟ اصول برنامه متذكر ميشود كه در دوران رهايي و بهبوديم بسيار زود رنج و حساس هستم و بهتر است، از عواملي كه مرا دچار رنجش و خشم و كينهجويي ميكنند پرهيز كنم. آيا ميدانم كه ناراحتي و خشم در نهايت در وجودم تبديل به کینه و نفرت ميشود؟ آيا ميدانم كه بيماري وابستگي يك بيماري عدم تعادل در افکار و رفتارها ميباشد؟ آيا ميدانم در اصول برنامهي خودیاری و بهبودي جايي براي خشم و عصبانيت وجود ندارد؟ چون به خودم صدمه میزنم و این از اصول معنوی خودیاری نیست. امروز ميدانم گاهي بدون هيچ دليلي دچار احساس عدم رضايت از خودم و دیگران و شرايط ميشوم و آمادگي كامل دارم كه با همه کسی درگير شوم. آيا من زماني كه دچار عدم تعادل افکار و رفتاری ميشوم سكوت كرده و از ابزارهاي اصول برنامه برای بهبود شرایط سود ميبرم؟ آيا پس از پيبردن به حالاتم سعي ميكنم از دعاي آرامش استفاده كنم؟ آيا ارزش دارد كه مسئله را فراموش كنم و از آن رد شوم؟
از نشانههاي بيماريمان عدم تعادل است!