2014-01-16، 06:03
بی تو سوزی به دل انگیخته دارم چون شمع
اشک و آهی بهم آمیخته دارم چون شمع
چه کشی دامنم از دست ؟ که سیلی ز سرشک
تا به دامن ز غمت ریخته دارم چون شمع
همه شب بهر نثار رهت از مخزن چشم
رشته های گهر آویخته دارم چون شمع
اشک من تیره از آنست که خاکستر غم
به سر ، از آتش دل ، بیخته دارم چون شمع
چون گهر روشن از آنم که به جز رشته ی اشک
رشته ها از همه بگسیخته دارم چون شمع
نیست تا در برم آن آتش سوزان ( گلچین )
سوزی از سوز دل انگیخته دارم چون شمع
گلچین معانی
اشک و آهی بهم آمیخته دارم چون شمع
چه کشی دامنم از دست ؟ که سیلی ز سرشک
تا به دامن ز غمت ریخته دارم چون شمع
همه شب بهر نثار رهت از مخزن چشم
رشته های گهر آویخته دارم چون شمع
اشک من تیره از آنست که خاکستر غم
به سر ، از آتش دل ، بیخته دارم چون شمع
چون گهر روشن از آنم که به جز رشته ی اشک
رشته ها از همه بگسیخته دارم چون شمع
نیست تا در برم آن آتش سوزان ( گلچین )
سوزی از سوز دل انگیخته دارم چون شمع
گلچین معانی