2014-01-31، 07:51
من در تصمیم گیری مشکل داشتم . چرا که معیار هایم غیر قابل دسترسی بود . من میخواستم تصمیمی بگیرم که دقیقا من را به نتیجه و هدفم برساند . ویا اصلا تصمیمی نمی گرفتم من در الانان فهمیدم که هیچکس از قبل نمیتواند نتیجه تصمیماتش را پیش بینی کند . تنها میتوانیم اطلاعات قابل دسترسی را جمع کرده و سعی کنیم تصمیم درستی بر اساس آن بگیریم . مجبور نیستم به تنهایی تصمیم بگیرم . میتوانم از خدا کمک بطلبم به تدریج دریافته ام که این کمک صورتهای مختلفی دارد . موضوع جلسه ایکه نقطه نظری را برایم روشن میسازد فشاری بر روی دلم یا یک اتفاق و گاهی خداوند از دهان دیگران سخن میگوید . هنگام مشارکت اعضاء در مورد تجربیات ، نقاط قوت و امید هایشان بدقت گوش فرا میدهم تا چگونگی حل مسائل مشابه شان را دریابم . در پهنه گسترده مسائل ، هیچ تصمیمی به خودی خود آنقدر مهم نیست . میتوانم سعی کنم تصمیمی عاقلانه بگیرم اما نتیجه آن در دست قدرت مافوق می باشد .
یادآوری امروز
با کمک قدرت مافوق ،تصمیم گیری برگرفته از ماجراهای بزرگ زندگی خواهد بود . هر اتفاق فرصتی جدید بوجود می آورد و من قدرت برخوردبا هرچه در طول زندگیم پیش آید خواهم داشت . "وقتی درخواست های خاصی از خدا داشتم ، آنقدر فکرم مشغول گرفتن جواب بود که نمی توانستم بفهمم جوابها جلوی رویم قرار دارند .
یادآوری امروز
با کمک قدرت مافوق ،تصمیم گیری برگرفته از ماجراهای بزرگ زندگی خواهد بود . هر اتفاق فرصتی جدید بوجود می آورد و من قدرت برخوردبا هرچه در طول زندگیم پیش آید خواهم داشت . "وقتی درخواست های خاصی از خدا داشتم ، آنقدر فکرم مشغول گرفتن جواب بود که نمی توانستم بفهمم جوابها جلوی رویم قرار دارند .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه