2014-02-02، 07:15
از قدم پنجم هراس داشتم . چون قدم پنجم به معنی اقرار خطاهایمان به فرد دیگر است . می ترسیدم که به خاطر کامل نبودنم طرد شوم و انرژی زیادی را صرف پنهان کردن حقایق میکردم . هر چند هیچکس درک نکرد و بسیار منزویو طرد شده بودم وقتی فهمیدم چطور ادامه دادن به این روشها دردناک است ، یک راهنما گرفتم و از او درخواست کمک کردم . قدم پنجم را کار کردم و در باره بسیاری از ویژگی های شخصیتی و رفتارهایم که خجالت می کشیدم مشارکت کردم . راهنمایم خندید. و سریعا توضیح داد که منهم 5 سال پیش دقیقا همین حرفها را به راهنمایم زدم . تقریبا کلمه به کلمه . همه تجربیاتم رابطور کلی تعریف نکردم . من هرگز حدس نمیزدم که چه چیزهایی در مشارکت کردن مرا از دیگران متمایز می کند ، من دریافتم چطور همگی شبیه به هم هستیم.
یاد آوری امروز
بسیاری از افراد شرم و ترس را می شناسند و بسیاری لذت امروز را ، مشارکت من با دیگران باعث شد تا در مسیر راحت و روانی از زندگی قرار گیرم . تا زمانیکه نمی توانستم مشکلاتم را عنوان کنم و با شخص دیگری در مورد آن صحبت کنم رفاه و خوشبختی برای من وجود نداشت .
یاد آوری امروز
بسیاری از افراد شرم و ترس را می شناسند و بسیاری لذت امروز را ، مشارکت من با دیگران باعث شد تا در مسیر راحت و روانی از زندگی قرار گیرم . تا زمانیکه نمی توانستم مشکلاتم را عنوان کنم و با شخص دیگری در مورد آن صحبت کنم رفاه و خوشبختی برای من وجود نداشت .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه