2014-02-02، 08:07
بیماری اعتیاد بیماریست که تعریف خاص و جامعی ندارد و نمیتوان برای آن تعریفی خاص قائل شد چون این بیماری از جسم و روح و روان و احساس انسان نشئات میگیرد . طبیعتا بسیار وسیع و گسترده می باشد و اگر این بیماری متوقف نشود حتما پیامدهای مرگبار در پی خواهد داشت و تاکنون از نظر علمی دانشمندان نتوانسته اند درمانی قطعی برای این بیماری کشف و یا ابداع کنند و لذا تنها تجربیاتی که در این زمینه از طریق انجمن معتادان گمنام صورت گرفته این می باشد که این بیماری را از حالت فعال به صورت غیر فعال مبدل گرداند . آنچه در اثر اطلاعات و تجربیات بدست آمده از انجمن معتادان گمنام در رابطه با تعریف مفهوم بیمار ی اعتیاد ذکر مینماید این است که این بیماری در چهار رکن اساسی فعال است .
اول جسمی ـ مثل اجبار به مصرف - تنبلی - بی حالی - تن پروری - خستگی مفرط - و . .
دوم روانی - مثل بی ثباتی در شخصیت - انزو جویی - تائیدطلبی - ترس - انکار - خودآزاری - دیگرآزاری - چند شخصیتی - خودشیفتگی - شیدای و . . .
روحانی - مثل بی خدایی بی ایمانی یاس ناامیدی وپوچگرایی و ..
احساسی - مثل دلتنگی - خشم - کینه -دلسوزی - زود رنجی - کینه توزی - رنجش و ...
در هر حال اگر بخواهیم این بیماری را مورد بررسی قرار بدهیم واقعا چه میتوانیم در رابطه با آن که اینگونه وسیع می باشد بگویم از نظر جسمی که به صور آشکار ما مربوط میشود شاید از نظر علم طب بشود راهکارها و درمانی های پیدا کرد ولی در رکن دوم بیماری که به مسائل روان و صور پنهان ما مربوط می شود چه میشود انجام داد هر چند در سده های اخیر علم روانشناسی به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرده ( روانشاسی خود ۵۳ رشته می باشد) اما باید اذعان کرد هرچقدر این علوم پیشرفت کرده باشند در مقابل عظمت و پیچیدگی های درون انسان بسیار بسیار ناچیز می باشد ۰ ۰ شاید روزی فرا برسد که بشر تمامی کهکشانها را مسخر نماید . . شاید روزی برسد که بشر بتواند به راز آفرینش پی ببرد ولی مطمئنا در آنروز هنوز هم بشر در مقابل دهلیزها و پیچیدگی ها و ناشناخته های درون خود سر درگم می باشد . همچنین در مسائل روحی و احساسی واقعا معتاد موجود مرموز و پیچیده ای است . حال با اینهمه اسرار و ناشناخته های صور پنهان که در انسان وجود دارد آیا منطقی بنظر نمی آید که این انسان سردرگم که حتی خودش را نمی شناسد طبعا باید نیاز به گونه ای وابستگی داشته باشد . . . به چیزی یا موادی یا موجود موهومی که بتواند آن خلاها و تعلقات را سرکوب کند ..... آیا وافعا بیماری اعتیاد را میتوانیم در کل درد وابستگیها دانست ؟ آیا بیماری اعتیاد را میتوانیم سلامت عدم نفس و عدم سلامت عقل دانست ؟ آیا میتوانیم بیماری اعتیاد را سرگشتگی انسان و گم شدن و نتیجتا پناه بردن به یک عامل بیرونی دانست ؟ اینها نمونه ای از سوال های هستند که در ۱۲ قدم روحانی سعی شده به آنها جواب داده شود . در هر صورت همانطور که ذکر شد هر چه در این باره بخواهیم بگویم و بنویسیم نمیتوانیم از عهده مفهوم کلی آن بر آئیم .
گر بگویم شرح این بیماری مدام صد قیامت آید و حرف ناتمام
اول جسمی ـ مثل اجبار به مصرف - تنبلی - بی حالی - تن پروری - خستگی مفرط - و . .
دوم روانی - مثل بی ثباتی در شخصیت - انزو جویی - تائیدطلبی - ترس - انکار - خودآزاری - دیگرآزاری - چند شخصیتی - خودشیفتگی - شیدای و . . .
روحانی - مثل بی خدایی بی ایمانی یاس ناامیدی وپوچگرایی و ..
احساسی - مثل دلتنگی - خشم - کینه -دلسوزی - زود رنجی - کینه توزی - رنجش و ...
در هر حال اگر بخواهیم این بیماری را مورد بررسی قرار بدهیم واقعا چه میتوانیم در رابطه با آن که اینگونه وسیع می باشد بگویم از نظر جسمی که به صور آشکار ما مربوط میشود شاید از نظر علم طب بشود راهکارها و درمانی های پیدا کرد ولی در رکن دوم بیماری که به مسائل روان و صور پنهان ما مربوط می شود چه میشود انجام داد هر چند در سده های اخیر علم روانشناسی به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرده ( روانشاسی خود ۵۳ رشته می باشد) اما باید اذعان کرد هرچقدر این علوم پیشرفت کرده باشند در مقابل عظمت و پیچیدگی های درون انسان بسیار بسیار ناچیز می باشد ۰ ۰ شاید روزی فرا برسد که بشر تمامی کهکشانها را مسخر نماید . . شاید روزی برسد که بشر بتواند به راز آفرینش پی ببرد ولی مطمئنا در آنروز هنوز هم بشر در مقابل دهلیزها و پیچیدگی ها و ناشناخته های درون خود سر درگم می باشد . همچنین در مسائل روحی و احساسی واقعا معتاد موجود مرموز و پیچیده ای است . حال با اینهمه اسرار و ناشناخته های صور پنهان که در انسان وجود دارد آیا منطقی بنظر نمی آید که این انسان سردرگم که حتی خودش را نمی شناسد طبعا باید نیاز به گونه ای وابستگی داشته باشد . . . به چیزی یا موادی یا موجود موهومی که بتواند آن خلاها و تعلقات را سرکوب کند ..... آیا وافعا بیماری اعتیاد را میتوانیم در کل درد وابستگیها دانست ؟ آیا بیماری اعتیاد را میتوانیم سلامت عدم نفس و عدم سلامت عقل دانست ؟ آیا میتوانیم بیماری اعتیاد را سرگشتگی انسان و گم شدن و نتیجتا پناه بردن به یک عامل بیرونی دانست ؟ اینها نمونه ای از سوال های هستند که در ۱۲ قدم روحانی سعی شده به آنها جواب داده شود . در هر صورت همانطور که ذکر شد هر چه در این باره بخواهیم بگویم و بنویسیم نمیتوانیم از عهده مفهوم کلی آن بر آئیم .
گر بگویم شرح این بیماری مدام صد قیامت آید و حرف ناتمام
هر که مرا حرفی بیاموزد٬ مرا بنده خویش قرار داده است.