2015-08-05، 01:27
مراقبه 14/5/:
روز:
خدا هيچ شكل، هيچ نام و هيچ تعريفي ندارد. خدا شكل ناپذير، توصيف ناپذير و توضيح ناپذير است. از اين رو هرچه كه درمورد خدا به تو گفته شده كاملا دروغين است. همان لحظه كه اين حرفها بر زبان رانده شوند دروغين مي شوند. تو فقط زماني مي تواني در مورد خدا صادق باشي كه ساكت باشي. تا يك كلمه بر زبان آوري از راه حقيقت خارج مي شوي. در مورد خدا هيچ كلمه اي نمي توان گفت اما مي توان او را تجربه كرد. هيچ سند و مدركي و هيچ يقين منطقي از خدا وجود ندارد. رهروي شيوه جديدي از نگريستن به هستي است. رهروي يعني نگريستن بر هستي بدانگونه كه آرام آرام خدا از همه جا ظهور كند. اگرچه خدا هيچ شكلي ندارد، خود را در تمام اشكال مي نماياند. تو او را در تمام شكلها احساس خواهي كرد. به يك معنا، يك موج دريا، درياست. به معنايي ديگر هر موجي از دريا، درياست. به يك معنا، هيچ شكلي خدا نيست. به معنايي ديگر هر شكلي خداست. ذهن نمي تواند از آن سر دربياورد، زيرا ذهن تنها مي تواند اشكال دركي حاصل كند. براي شناخت بي شكل بايد از ذهن فراتر روي. بايد هر روز دست كم براي چند لحظه ذهنت را كنار بگذاري تا بتواني خدا را در بگيري. اين چند لحظه، لحظاتي واقعي هستند. تنها لحظاتي هستند كه تو براستي زندگي كرده اي. تمام ديگر لحظات هرز مي روند و اندوخته نمي شوند. فقط لحظاتي كه در آنها با خدا به سر برده اي و در حضور خدا بوده اي اندوخته مي شوند.
شب:
از ديرباز دو ديدگاه در مورد خودآگاهي مطرح بوده است. يك ديدگاه متعلق به فيلسوفان است كه در غرب ارسطو پدر و بنيانگذار آن است. ديدگاه ديگر متعلق به عارفان است كه هيچ ارتباطي با فلسفه ندارد، بلكه در تجربه هستي ريشه دارد. پس، از اين لحظه به ياد داشته باش: راه من راه عرفان است، نه راه فلسفه. من بر خود شادماني باور دارم، نه بر فرضيه هاي شادماني. من مي خواهم مزه شادماني را بچشم، نه اينكه فقط در مورد آن فكركنم. تو مي تواني همچنان در مورد غذا فكر كني اما اين كار، تو را سير نخواهد كرد. انسانهايي احمق وجود دارند كه در كنار رودخانه نشسته يا ايستاده اند و در مورد آب فكر مي كنند. در مورد آب نظريه مي دهند، مواد تشكيل دهنده آب را كشف مي كنند و از تشنگي مي ميرند! پس يك متفكر مباش. فيلسوف مباش. عارف باش تا بتواني هستي را تجربه كني.
138
شاعرانه
شاعر چيزهايي را مي شناسد كه فقط در ارتباطي شاعرانه با واقعيت عيان مي شوند. به عقيده هوشمندان دنيا، شعرا احمق هستند. شاعر هيچگاه به ثروت و قدرت دست نمي يابد اما در فقر، نوعي از غناي زندگي را مي چشد كه هيچكس ديگر با آن آشنا نيست. عشق براي يك شاعر امكانپذير است. خدا براي يك شاعر، ممكن مي شود. فقط كسانيكه به اندازه كافي معصوم باشند و از چيزهاي كوچك زندگي لذت ببرند، مي توانند خدا را بشناسند، زيرا خدا در همه امور كوچك زندگي هم حضور دارد. خدا در تمام لحظات زندگي ... هنگام غذا خوردن و وقتي راه مي رويد، حضور دارد. خدا در عشقي كه به ديگري مي ورزيد و در دوستي تان حاضر است. پس بيشتر و بيشتر شاعرانه شويد. شاعرانه بودن، شهامت مي طلبد. بايد شهامت آنرا داشت كه احمق ناميده شد. فقط آن زمان مي توانيد شاعرانه شويد. منظور از شاعرانه شدن، سرودن شعر نيست. سرودن شعر قسمت ناچيزي از شاعرانه بودن است. شايد كسي شاعر باشد، اما هرگز حتي يك شعر هم نسرايد و شايد كسي هزاران شعر بسرايد و هنوز شاعر نباشد. شاعر بودن، نوعي شيوه ي زندگي است؛ حرمت گذاشتن به زندگي است؛ ارتباطي قلبي با زندگي.
5 آگوست
Do not discard any stone, because many times it has happened that the stone that was discarded by the builders became the very cornerstone of the building in the end.
هیچ سنگی را دور نینداز، چون بسیار اتفاق افتاده که سنگی را که بناها دور انداخته اند، آخر سر سنگ بنای اصلی همان ساختمان شده.
Be happy! And meditation will follow. Be happy, and religion will follow. Happiness is a basic condition. People become religious only when they are unhappy – then their religion is pseudo.
شادزي! و مكاشفه خود از راه مي رسد. شادزي! و مذهب خود از راه مي رسد. شادي، شرط بنيادي است. مردم زماني به مذهب رو مي آورند، كه اندوهگين اند. اينگونه مذهبي، شبه مذهبي است.
روز:
خدا هيچ شكل، هيچ نام و هيچ تعريفي ندارد. خدا شكل ناپذير، توصيف ناپذير و توضيح ناپذير است. از اين رو هرچه كه درمورد خدا به تو گفته شده كاملا دروغين است. همان لحظه كه اين حرفها بر زبان رانده شوند دروغين مي شوند. تو فقط زماني مي تواني در مورد خدا صادق باشي كه ساكت باشي. تا يك كلمه بر زبان آوري از راه حقيقت خارج مي شوي. در مورد خدا هيچ كلمه اي نمي توان گفت اما مي توان او را تجربه كرد. هيچ سند و مدركي و هيچ يقين منطقي از خدا وجود ندارد. رهروي شيوه جديدي از نگريستن به هستي است. رهروي يعني نگريستن بر هستي بدانگونه كه آرام آرام خدا از همه جا ظهور كند. اگرچه خدا هيچ شكلي ندارد، خود را در تمام اشكال مي نماياند. تو او را در تمام شكلها احساس خواهي كرد. به يك معنا، يك موج دريا، درياست. به معنايي ديگر هر موجي از دريا، درياست. به يك معنا، هيچ شكلي خدا نيست. به معنايي ديگر هر شكلي خداست. ذهن نمي تواند از آن سر دربياورد، زيرا ذهن تنها مي تواند اشكال دركي حاصل كند. براي شناخت بي شكل بايد از ذهن فراتر روي. بايد هر روز دست كم براي چند لحظه ذهنت را كنار بگذاري تا بتواني خدا را در بگيري. اين چند لحظه، لحظاتي واقعي هستند. تنها لحظاتي هستند كه تو براستي زندگي كرده اي. تمام ديگر لحظات هرز مي روند و اندوخته نمي شوند. فقط لحظاتي كه در آنها با خدا به سر برده اي و در حضور خدا بوده اي اندوخته مي شوند.
شب:
از ديرباز دو ديدگاه در مورد خودآگاهي مطرح بوده است. يك ديدگاه متعلق به فيلسوفان است كه در غرب ارسطو پدر و بنيانگذار آن است. ديدگاه ديگر متعلق به عارفان است كه هيچ ارتباطي با فلسفه ندارد، بلكه در تجربه هستي ريشه دارد. پس، از اين لحظه به ياد داشته باش: راه من راه عرفان است، نه راه فلسفه. من بر خود شادماني باور دارم، نه بر فرضيه هاي شادماني. من مي خواهم مزه شادماني را بچشم، نه اينكه فقط در مورد آن فكركنم. تو مي تواني همچنان در مورد غذا فكر كني اما اين كار، تو را سير نخواهد كرد. انسانهايي احمق وجود دارند كه در كنار رودخانه نشسته يا ايستاده اند و در مورد آب فكر مي كنند. در مورد آب نظريه مي دهند، مواد تشكيل دهنده آب را كشف مي كنند و از تشنگي مي ميرند! پس يك متفكر مباش. فيلسوف مباش. عارف باش تا بتواني هستي را تجربه كني.
138
شاعرانه
شاعر چيزهايي را مي شناسد كه فقط در ارتباطي شاعرانه با واقعيت عيان مي شوند. به عقيده هوشمندان دنيا، شعرا احمق هستند. شاعر هيچگاه به ثروت و قدرت دست نمي يابد اما در فقر، نوعي از غناي زندگي را مي چشد كه هيچكس ديگر با آن آشنا نيست. عشق براي يك شاعر امكانپذير است. خدا براي يك شاعر، ممكن مي شود. فقط كسانيكه به اندازه كافي معصوم باشند و از چيزهاي كوچك زندگي لذت ببرند، مي توانند خدا را بشناسند، زيرا خدا در همه امور كوچك زندگي هم حضور دارد. خدا در تمام لحظات زندگي ... هنگام غذا خوردن و وقتي راه مي رويد، حضور دارد. خدا در عشقي كه به ديگري مي ورزيد و در دوستي تان حاضر است. پس بيشتر و بيشتر شاعرانه شويد. شاعرانه بودن، شهامت مي طلبد. بايد شهامت آنرا داشت كه احمق ناميده شد. فقط آن زمان مي توانيد شاعرانه شويد. منظور از شاعرانه شدن، سرودن شعر نيست. سرودن شعر قسمت ناچيزي از شاعرانه بودن است. شايد كسي شاعر باشد، اما هرگز حتي يك شعر هم نسرايد و شايد كسي هزاران شعر بسرايد و هنوز شاعر نباشد. شاعر بودن، نوعي شيوه ي زندگي است؛ حرمت گذاشتن به زندگي است؛ ارتباطي قلبي با زندگي.
5 آگوست
Do not discard any stone, because many times it has happened that the stone that was discarded by the builders became the very cornerstone of the building in the end.
هیچ سنگی را دور نینداز، چون بسیار اتفاق افتاده که سنگی را که بناها دور انداخته اند، آخر سر سنگ بنای اصلی همان ساختمان شده.
Be happy! And meditation will follow. Be happy, and religion will follow. Happiness is a basic condition. People become religious only when they are unhappy – then their religion is pseudo.
شادزي! و مكاشفه خود از راه مي رسد. شادزي! و مذهب خود از راه مي رسد. شادي، شرط بنيادي است. مردم زماني به مذهب رو مي آورند، كه اندوهگين اند. اينگونه مذهبي، شبه مذهبي است.
«خدا با ماست»