2013-10-17، 04:44
من در تمام نوشته هایم از جمله (ما)استفاده کردم ولی در این قسمت از (من )استفاده کردم.شخصیت درونی من ترسو ،بی اختیار در موردمسایل زندگی،رویا باف،افراطی خودخواه،خودمحور،مغرور،حسود،انتقاد گر،بی ملاحظه،انتقاگر،سرزنش کردن دیگران،انزواطلب،خشمگین،منفی باف،خصومت گر،تاییدطلب،منفی گرا،کینه جو،نداشتن اعتمادبنفس،تصورات باطل،خودبزرگ بین،خودفریب،تنبل،طمع کار،ناسپاس،متوقع،حق بجانب،تعجیل گر،حق کش،بد قول،ظاهر ساز ،ظاهر فریب،تجمل گرا،غبطه جو،دروغ گو،خود آزارو............شخصیت درونی من اینها هستند می باشند پس اگر من شخصیت هایی که در سوال قبل گفتم نیستم پس من کیستم من که خودم هم نیستم من سالیان سال به دنبال هویت گمشدی خودم می گشتم وبجای هر کسی نقش بازی کردم ،نفس کشیدم،زندگی کردم،دردکشیدم،به غیر از بجای خودم من از دنیای دیگری نیستم من اصل همین دنیا هستم گمشده ای در پشت تمامی افکار واحساسات منفی ،بیماری سرگردان که درد خودوعلاج خودنمی دانست.من همیشه فکر می کردم که حسن بودم یا حسین ،تقی بودم یا نقی وشاید کسی غیر از اینها.یکی از کارهایی که برنامه انجام می دهدپیداکردن هویت من است که با خودشناسی در مسیر بهبودی آن را پیدا می کنیم امروز انجمن معتادان گمنام به من هویت تازه ای می دهداگر خوب یا بد برای من اهمیتی ندارد.امروز هویت واقعی من معتاد در حال بهبودی است .اگر که ضدونقیزها ونقصها در وجود من است نامید نیستم چون قدمها می تواند من را از نواقص جداکندواز بدترین دشمن که خودم برای خودم هستم من را در امان بدارد.
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه