2015-04-27، 06:55
شايد تمثيل نارسيسوس را شنيده باشيد: او عاشق خودش شد. با نگاه كردن به سطح درياچه،
او عاشق تصوير خودش شد.
حالا تفاوت را ببين: كسي كه عاشق خودش باشد، عاشق تصويرش نخواهد شد؛ او فقط خودش
را دوست دارد. نيازي به آينه ندارد. او خودش را از درون ميشناسد. آيا تو نميداني كه وجود
داري؟ آيا براي اثبات وجودت نياز به سند و برهان داري؟ آيا به آينه نياز داري تا ثابت كند كه
تو هستي؟ اگر آينه نبود تو به هستي و وجود خودت ترديد ميكردي؟
نارسيسوس عاشق بازتاب صورت خود شد – نه عاشق خودش. اين واقعاً عشق به خود نيست.
او عاشق بازتاب خودش شد؛ بازتاب، همان ديگري است. او دو تا شده بود، تقسيم شده بود.
نارسيسوس شكاف برداشته بود، او به نوعي شكاف شخصيتي دچار گشته بود. و اين براي
بسياري از كساني كه ميپندارند عاشق هستند روي ميدهد. وقتي عاشق شخصي ميشوي،
تماشا كن، هشيار باش. شايد چيزي جز خود شيفتگي نباشد.
چهرهي او چشمانش و كلامش، شايد
هم چون درياچهي نارسيس عمل كرده باشد و تو بازتاب وجود خودت را در آن ديدهاي.
او عاشق تصوير خودش شد.
حالا تفاوت را ببين: كسي كه عاشق خودش باشد، عاشق تصويرش نخواهد شد؛ او فقط خودش
را دوست دارد. نيازي به آينه ندارد. او خودش را از درون ميشناسد. آيا تو نميداني كه وجود
داري؟ آيا براي اثبات وجودت نياز به سند و برهان داري؟ آيا به آينه نياز داري تا ثابت كند كه
تو هستي؟ اگر آينه نبود تو به هستي و وجود خودت ترديد ميكردي؟
نارسيسوس عاشق بازتاب صورت خود شد – نه عاشق خودش. اين واقعاً عشق به خود نيست.
او عاشق بازتاب خودش شد؛ بازتاب، همان ديگري است. او دو تا شده بود، تقسيم شده بود.
نارسيسوس شكاف برداشته بود، او به نوعي شكاف شخصيتي دچار گشته بود. و اين براي
بسياري از كساني كه ميپندارند عاشق هستند روي ميدهد. وقتي عاشق شخصي ميشوي،
تماشا كن، هشيار باش. شايد چيزي جز خود شيفتگي نباشد.
چهرهي او چشمانش و كلامش، شايد
هم چون درياچهي نارسيس عمل كرده باشد و تو بازتاب وجود خودت را در آن ديدهاي.
خدایا چه کسی تو رادراغوش گرفته که اینچنین ارامی؟ Д Ŧ Ŀ ã s