احساس تو طروات باران است / بر زخم شکوفه های گل درمان است

هروقت که در هوای تو میچرخم / انگار نفس کشیدنم آسان است

گفتي که دگر درتو چنان حوصله اي نيست گفتم که مرا دوست نداري گله اي نيست رفتي و خدا پشت و پناهت باشد، بگذار بسوزد دل من مساله اي نيست..

ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﺎ ﻧﮑﻨﺪ
ﺁﺗﺶ ﺩﻭﺯﺥ
ﺍﺛﺮﯼ
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ
ﻣﻬﺮ
ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ ...

اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خيالي نيست اگر فاصله ي بين من و تو به وسعت روزگاران است خيالي نيست مرا همين بس که عشقت در چهارجوب ويران وجودم پنهان است

جـــــــانم بـــــــاش

تا به لبـــــــم برســـی

می خوام هـــــمه ببینند

با تــــو جان به لـب شدم !!

یادتون هست مرحوم حسین پناهی می گفت: خدایا دست بشکنه , پا بشکنه , سر بشکنه اما دل نشکنه ………. الهی دل هیچکس توی این دنیای خاکستری این روزها نشکنه

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است
تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اما
شبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است و دیگرآزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است


حسین منزوی

ﻣﺎ و ﻣﺠﻨﻮن درس ﻋﺸﻖ از ﯾﮏ ادﯾﺐ آﻣﻮﺧﺘﯿﻢ ...
اوﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﮔﺸﺖ ﻋﺎﺷﻖ، ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎ ﺳﻮﺧﺘﯿﻢ

من هنوز عاشقم،،انقدر که ميتونم هر شب،بدون آنکه خوابم بگيرد،از اول تا اخر بي وفايي هايت را بشمارم،ودست اخر همه را فراموش کنم