اکثر ما با پشیمانیهای جدی وارد برنامه شدیم. هرگز دبیرستان را به پایان نرسانده بودیم یا ورود به دانشگاه را از دست داده بودیم. دوستی و ازدواج خود را ویران کرده بودیم. شغل خود را از دست داده بودیم و میدانستیم قادر به تغییر هیچ یک از مسائل نیستیم. ممکن است تصور کرده باشیم همیشه پشیمان خواهیم بود و فقط باید راهی را برای تحمل پشیمانیهای خود پیدا کنیم.
بر عکس، وقتی برای اولین بار از ما خواسته میشود گذشته خود را با تازهواردی که برای دستیابی به بهبودی تلاش میکند، مشارکت کنیم، درمییابیم گذشته ما به منزله معدن طلایی دستنخورده است. وقتی به صحبتهای افرادی که قدم پنجم خود را با ما در میان میگذارند گوش میکنیم، میتوانیم آرامش خاصی را به او دهیم که هیچ فرد دیگری قادر به این کار نیست—تجربه خود. ما نیز همین کارها را انجام دادهایم. ما نیز همین احساس شرمندگی و پشیمانی را داشتهایم. ما نیز مانند یک معتاد، رنج یکسانی را کشیدهایم. ما میتوانیم ارتباط برقرار کنیم، پس آنها نیز میتوانند.
گذشته ما ارزشمند است، در واقع نمیتوان روی آن قیمت گذاشت، زیرا میتوانیم همه آن را صرف کمک به معتادی کنیم که هنوز رنج میکشد. وقتی گذشته خود را در میان میگذاریم، ممکن است نیروی برتر بر ما تأثیر گذارد. این احتمال، علت بودن ما در اینجاست و تحقق آن مهمترین هدفی است که باید به انجام برسانیم.
بسیاری از ما با احساس سرشار از پشیمانی نسبت به گذشته به معتادان گمنام میآییم. قدمها به ما کمک میکنند این احساس پشیمانی را از بین ببریم. زندگی خود را بررسی میکنیم، خطاهای خود را میپذیریم، آنها را جبران میکنیم و با مهربانی سعی در تغییر رفتار خود میکنیم. با انجام این کار، احساس شادیبخش آزادی را به دست میآوریم.
دیگر نباید گذشته خود را انکار کنیم یا از آن ابراز پشیمانی نماییم. وقتی خسارتهای خود را جبران کردیم، آنچه انجام شده به درستی تمام شده و گذشته است. از این زمان به بعد، اینکه از کجا آمدهایم دیگر مهمترین مسئله درباره ما نیست. جایی که به سوی آن میرویم، اهمیت دارد.
در NA، کمکم به آینده نگریستیم. درست است، فقط برای امروز زندگی میکنیم و پاک میمانیم. اما متوجه میشویم میتوانیم به تدریج اهدافی را تعیین کنیم، رؤیاهایی را در سر بپرورانیم و منتظر خوشیهایی باشیم که بهبودی باید به ما عرضه کند. آیندهنگری توجه ما را به سمت جایی که میرویم متمرکز میکند و ما را از احساس پشیمانی و گناه باز میدارد. از این گذشته، اگر به عقب نگاه کنیم، جلو رفتن مشکل است.
پشیمانی یکی از احساساتی است که ما را به مصرف وا میداشت. به خاطر اعتیاد فعال راه خود را گم کرده بودیم و اثری از دلشکستگی و نابودی بسیار دردناک را به جای گذاشته بودیم. پشیمانی ما، اغلب با این استنباط که نمیتوانیم برای جبران خساراتی که وارد کردهایم کاری انجام دهیم، تشدید میشد؛ راهی برای اصلاح آن وجود نداشت.
مقداری از قوت پشیمانی در هنگام رویارویی صادقانه با آن، از میان برداشته میشود. در واقع، با تهیه فهرستی از افرادی که به آنها صدمه زدهایم، قدم هشتم را آغاز میکنیم. نقش خود را در گذشته دردناک خود میپذیریم.
اما قدم هشتم از ما نمیخواهد همه اشتباهات خود را جبران کنیم، بلکه صرفاً از ما میخواهد برای جبران خسارات وارده به همه این افراد تمایل پیدا کنیم. وقتی برای جبران خساراتی که وارد کردهایم تمایل پیدا میکنیم، آمادگی خود برای تغییر را اعلام میکنیم. فرآیند التیامبخش بهبودی را تصدیق میکنیم.
پشیمانی دیگر وسیلهای نیست که از آن برای شکنجه خود استفاده کنیم. پشیمانی به ابزاری تبدیل شده که میتوانیم از آن برای بخشش خود استفاده کنیم.
فقط برای امروز: از هر گونه احساس پشیمانی که ممکن است داشته باشم به عنوان ابزاری برای التیام یافتن از طریق قدمهای دوازدهگانه استفاده میکنم.
بر عکس، وقتی برای اولین بار از ما خواسته میشود گذشته خود را با تازهواردی که برای دستیابی به بهبودی تلاش میکند، مشارکت کنیم، درمییابیم گذشته ما به منزله معدن طلایی دستنخورده است. وقتی به صحبتهای افرادی که قدم پنجم خود را با ما در میان میگذارند گوش میکنیم، میتوانیم آرامش خاصی را به او دهیم که هیچ فرد دیگری قادر به این کار نیست—تجربه خود. ما نیز همین کارها را انجام دادهایم. ما نیز همین احساس شرمندگی و پشیمانی را داشتهایم. ما نیز مانند یک معتاد، رنج یکسانی را کشیدهایم. ما میتوانیم ارتباط برقرار کنیم، پس آنها نیز میتوانند.
گذشته ما ارزشمند است، در واقع نمیتوان روی آن قیمت گذاشت، زیرا میتوانیم همه آن را صرف کمک به معتادی کنیم که هنوز رنج میکشد. وقتی گذشته خود را در میان میگذاریم، ممکن است نیروی برتر بر ما تأثیر گذارد. این احتمال، علت بودن ما در اینجاست و تحقق آن مهمترین هدفی است که باید به انجام برسانیم.
بسیاری از ما با احساس سرشار از پشیمانی نسبت به گذشته به معتادان گمنام میآییم. قدمها به ما کمک میکنند این احساس پشیمانی را از بین ببریم. زندگی خود را بررسی میکنیم، خطاهای خود را میپذیریم، آنها را جبران میکنیم و با مهربانی سعی در تغییر رفتار خود میکنیم. با انجام این کار، احساس شادیبخش آزادی را به دست میآوریم.
دیگر نباید گذشته خود را انکار کنیم یا از آن ابراز پشیمانی نماییم. وقتی خسارتهای خود را جبران کردیم، آنچه انجام شده به درستی تمام شده و گذشته است. از این زمان به بعد، اینکه از کجا آمدهایم دیگر مهمترین مسئله درباره ما نیست. جایی که به سوی آن میرویم، اهمیت دارد.
در NA، کمکم به آینده نگریستیم. درست است، فقط برای امروز زندگی میکنیم و پاک میمانیم. اما متوجه میشویم میتوانیم به تدریج اهدافی را تعیین کنیم، رؤیاهایی را در سر بپرورانیم و منتظر خوشیهایی باشیم که بهبودی باید به ما عرضه کند. آیندهنگری توجه ما را به سمت جایی که میرویم متمرکز میکند و ما را از احساس پشیمانی و گناه باز میدارد. از این گذشته، اگر به عقب نگاه کنیم، جلو رفتن مشکل است.
پشیمانی یکی از احساساتی است که ما را به مصرف وا میداشت. به خاطر اعتیاد فعال راه خود را گم کرده بودیم و اثری از دلشکستگی و نابودی بسیار دردناک را به جای گذاشته بودیم. پشیمانی ما، اغلب با این استنباط که نمیتوانیم برای جبران خساراتی که وارد کردهایم کاری انجام دهیم، تشدید میشد؛ راهی برای اصلاح آن وجود نداشت.
مقداری از قوت پشیمانی در هنگام رویارویی صادقانه با آن، از میان برداشته میشود. در واقع، با تهیه فهرستی از افرادی که به آنها صدمه زدهایم، قدم هشتم را آغاز میکنیم. نقش خود را در گذشته دردناک خود میپذیریم.
اما قدم هشتم از ما نمیخواهد همه اشتباهات خود را جبران کنیم، بلکه صرفاً از ما میخواهد برای جبران خسارات وارده به همه این افراد تمایل پیدا کنیم. وقتی برای جبران خساراتی که وارد کردهایم تمایل پیدا میکنیم، آمادگی خود برای تغییر را اعلام میکنیم. فرآیند التیامبخش بهبودی را تصدیق میکنیم.
پشیمانی دیگر وسیلهای نیست که از آن برای شکنجه خود استفاده کنیم. پشیمانی به ابزاری تبدیل شده که میتوانیم از آن برای بخشش خود استفاده کنیم.
فقط برای امروز: از هر گونه احساس پشیمانی که ممکن است داشته باشم به عنوان ابزاری برای التیام یافتن از طریق قدمهای دوازدهگانه استفاده میکنم.
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست