2014-10-08، 07:41
انسان با توانايي خدا شدن به دنيا مي آيد اما يك حيوان باقي مي ماند، زيرا خود را به انرژيهاي خام محدود مي كند. هرگز نمي كوشد انژيهاي خام خود را پالايش كند.
اين انرژيها را مي توان تغيير داد: خشم را مي توان به مهر دگرگون ساخت- فقط بايد آنرا از صافي مراقبه گذراند. زياده خواهي را مي توان به دست و دلبازي، شهوت را مي توان به عشق و عشق را مي توان به عبادت دگرگون ساخت. ولي ما در پايين ترين پله نردبان زندگي مي كنيم. در همان جا كه بدنيا آمده ايم ساكن هستيم.
ما هرگز خودمان را انساني با نيروهاي نا شكفته در نظر نمي گيريم. زندگي را بديهي مي انگاريم. انگار كه از قبل تمام و كامل بدنيا آمده ايم! اما اينگونه نيست.
ما با نيروي خفته به كمال رسيدن و صعود به مرتفع ترين قله بدنيا مي آييم. اما اين نيرو خفته است. بايد آنرا بيدار ساخت و براي بيدار ساختن آن، تو به راهكار و دانشي نياز داري. آن دانش مراقبه است.
دانش مراقبه پيچيده نيست، بلكه بسيار ساده است. اما گاهي اتفاق مي افتد كه ساده ترين چيز زندگي از چشممان پنهان مي ماند. چيزي را كه جلوي چشممان است نمي بينيم، زيرا هميشه به دور دستها مي نگريم. هميشه مجذوب دور مي شويم و ار نزديكترين غافل مي مانيم. چون در دنياي درون گام بگذاري، اين كار را بسيار ساده و در عين حال بسيار زيبا، نشاط آور و پر ثمر مي يابيم. متحير مي ماني كه چگونه مدتي طولاني از اين دنيا غافل بودي. نمي توانيم خودت را قانع كني كه و چگونه اين همه مدت منتظر مانده اي، در حاليكه مي توانستي با برداشتن گامي كوچك، همه وجودت را به خداوندي دگرگون كني.
اين انرژيها را مي توان تغيير داد: خشم را مي توان به مهر دگرگون ساخت- فقط بايد آنرا از صافي مراقبه گذراند. زياده خواهي را مي توان به دست و دلبازي، شهوت را مي توان به عشق و عشق را مي توان به عبادت دگرگون ساخت. ولي ما در پايين ترين پله نردبان زندگي مي كنيم. در همان جا كه بدنيا آمده ايم ساكن هستيم.
ما هرگز خودمان را انساني با نيروهاي نا شكفته در نظر نمي گيريم. زندگي را بديهي مي انگاريم. انگار كه از قبل تمام و كامل بدنيا آمده ايم! اما اينگونه نيست.
ما با نيروي خفته به كمال رسيدن و صعود به مرتفع ترين قله بدنيا مي آييم. اما اين نيرو خفته است. بايد آنرا بيدار ساخت و براي بيدار ساختن آن، تو به راهكار و دانشي نياز داري. آن دانش مراقبه است.
دانش مراقبه پيچيده نيست، بلكه بسيار ساده است. اما گاهي اتفاق مي افتد كه ساده ترين چيز زندگي از چشممان پنهان مي ماند. چيزي را كه جلوي چشممان است نمي بينيم، زيرا هميشه به دور دستها مي نگريم. هميشه مجذوب دور مي شويم و ار نزديكترين غافل مي مانيم. چون در دنياي درون گام بگذاري، اين كار را بسيار ساده و در عين حال بسيار زيبا، نشاط آور و پر ثمر مي يابيم. متحير مي ماني كه چگونه مدتي طولاني از اين دنيا غافل بودي. نمي توانيم خودت را قانع كني كه و چگونه اين همه مدت منتظر مانده اي، در حاليكه مي توانستي با برداشتن گامي كوچك، همه وجودت را به خداوندي دگرگون كني.
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق