فکرمیکنم نقص تایید طلبی درزندگی من راهم را به کوره راه کشید . از دوران کودکی بخاطر پر فرزند بودن خانواده انسان به اندازه کافی مهر و محبت نمیگیره و درنتیجه بدون اینکه متوجه بشه تبدیل میشه به یک انسان مهرطلب که هرکاری انجام میده برای اینکه باورش کنن و دوستش داشته باشن . برای خود این مسئله به شکل خیلی مخرب و شدید تمام زوایای وجودم را گرفت و واقعا من فکرمیکردم که من شخصیتا یک چنین انسانی هستم وهرگز فکرنکرده بودم خوب انسان ذاتا باید مهر ومحبت داشته باشد وتاحدودی هم مهرطلب باشد ولی وقتی از کنترل خارچ شود وبه خود نمایی برسد یعنی ازحالت یک خصلت به یک نقص تبدیل میشود وبرای من بطور ناآگاهانه اتفاق افتاده بود من الان هم انسانی هستم که بسیار پرعشق و محبت هستم ولی امروز جایگاه انسانیم را دریافتم و هرکاری که میکنم از روی عشق واقعی وبلاعوض است وانتظار وتوقع جبران از طرف دیگران و یااینکه دست ٬ دست رو میشوره ندارم خوشحالم که آرام ٬آرام توانستم زوایای درونی وبیرونیم را ببینم وبه کمک نیروی برترم به تعادل برسم یکی دیگه از نواقصی که خیلی اذیتم میکرد عدم صداقت بود که هرکاری که انجام میدادم اگرخرابکاری ومشکل آفرینی میگرد رو نمیکردم و پنهانکاری میکردم وبخیال خودم اینهم از زرنگیم بود من خیلی خوب یادمه که فرزندم همیشه باناراحتی میگفت بله شما پرفکتی واشتباه نمیکنی و هرکز لازم نداری از جمله معذرت میخوام استفاده کنی اینو به شدت مراقبم و بابت اون شرایطها خجالت زده ومتاسفم امروزبرای هرکاراشتباهی که میکنم فوری عذرخواهی میکنم وبقیه خرده ریزهای دیگه ای هم هست که به مرور زمان و باایمان بیشتری میتونم به همه شون فائق بیام وبرطرفشون کنم .