2015-08-04، 02:16
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشي در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مُرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه غم بود و جگرگوشه درد
بر سر آتشِ جورِ تو كبابش كردم
زندگي كردنِ من مُردنِ تدريجي بود
آنچه جان كند تنم عمر حسابش كردم
"محمد فرخی یزدی"
آتشي در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مُرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه غم بود و جگرگوشه درد
بر سر آتشِ جورِ تو كبابش كردم
زندگي كردنِ من مُردنِ تدريجي بود
آنچه جان كند تنم عمر حسابش كردم
"محمد فرخی یزدی"
«خدا با ماست»