2013-11-07، 10:44
15)توضیح دهید که اختیار مکان ومحیط زیست،خانه و خانواده ،روابط اجتماعی ،کاروحرفه ،پول،احساسات ،عواطف وافکار و معنویات چگونه از زندگیمان خارج شده بود؟(روابط جنسی)
مكان ومحيط زيست:شامل كشور،شهرومحله.مثلا مادر پاركها،خيابانها وكوچه ها بي اختيار اشغال مي ريختيم وبرايمان مهم نبود چه الودگي ايجاد ميكنيم.
خانه وخانواده:در موردخانه مثلا شير اشپزخانه من به مدت يكسال خراب بود ومن اختيار نداشتم انرا درست كنم وديگر اينكه ما اختياريك رابطه سالم با خانواده را نداشتيم من با خانواده،همسر وفرزندانم صادق نبودم وبي اختيار خانواده ام را به خاطر افكار خرابم اعصباني مي كردم هيچ توجهي به اولويت خانواده نمي كرد.
كار وحرفه وپول:من اختيار اينكه سر موقع به كار بروم را نداشتم هميشه دير مي رفتم هر حرفه اي اگر در امد خوبي نداشت انتخاب نمي كردم چون هميشه ميخواستم زود پولدار شوم پس در كل نه اختيار كار داشتيم نه پول را. به كسي گفتم تو چه طور پول دار شدي گفت هر وقت چيزي را نياز داشتم خريدم ما هم بايد سعي كنيم هر موقع چيزي را نياز داريم وقبل از خريدهر چيز دو سوال از خود بپرسيم ايا من واقعا به اين كالا نياز دارم وايا مي توانم اين خريد را به چند وقت ديگر موكول كنم(يعني اينكه ما تمرين مي كنيم كه هر چيزي را فوري وبدون فكر بخريم)
روابط اجتماعي:روابط اجتماعي سالم نبود به دليل اينكه اختيار ارتباط با افراد سالم نداشتم رابطه هاي من بر محور ترس بودند نه بر محور عشق.من فقط بي اختيار پشت سر همه حرف مي زدم وقضاوت مي كردم وهميشه رابطه هاي ضد اجتماعي داشتم خيلي راحت اگردر خيابان وسيله اي جلوي پام مي پيچيد شروع مي كردم به داد زدن.
احساسات وعواطف:از نظر احساسي،فكري ،روحي وجسمي بيمار هستيم؛بيماري ما با قطع مصرف شكر؛ارد سفيد والكل خوب مي شود ولي احساسات ما متعادل نيستند احساس ترس ورنجش هميشه با ماست هيجان در چند ماه اول پاكي براي ما سم است فيلم هاي هيجاني هم براي ما مضرند زيرا ما دستخوش احساساتمان قرار مي گيريم ووقتي نتوانيم با ان روبرو شويم ممكن است لغزش كنيم .
زندگی کنم و بگذارم که دیگران زندگی کنند سخت نگیرم و راحت باشم.
افكار:فكر من هميشه حتي قبل از مصرف الكل،شكر وارد سفيد هميشه يا غم گذشته را مي خورد ويا نگران اينده بود.ترس از اينده نا معلوم داشت خيلي كم اتفاق مي افتاددر زمان حال باشيم در زمان پرخوري ام غذا فكر من را در اختيار خود اورده بود به اين صورت كه هميشه قضاوت مي كردم هميشه افكار من منفي بودفكر هاي بي مورد مي كردم.همه چیز های که من در زندگی از دسی داده بودم به خاطر فکرم بود فکر من همیشه دیگران را از من دور می کرد و با عث می شد بین افراد خوب و بد را انتخاب کنم در کل فکر خراب هر لحظه مرا فریب می دهد و راهکار رهایی از این فکر فقط برای امروز زندگی کردن است.
معنويات:من قابليت استفاده از معنويات را نداشتم ونمي توانستم در زندگي از ان استفاده كنم هميشه از مذهب سواستفاده مي كردم مثلا نماز اوايلش از روي ترس بود وكم كم به خاطر تاييد طلبي مي خواندم.صدقه را براي رفع بلا مي دادم ترس زيادي از خدا داشتم. خداوند را موقع مشكلاتم مي شناختم وبا ان معامله مي كردم . این قسمت از سزال می خواهد بگوید که مشکل من کمبود روحانیت است نه مشکل مادی دل فقط جایگاه خداوند است و دل را باید از تمام وابستگی ها رها کرد هدف اصلی ما معنویت رسیدن به خدا وند و ازادگی است و خدمت به همدرد مسیر را هموار می کند