قیچی کن!(بعضی از تمرینهای مثبت هوشیارانه)
من سالها عادت کرده ام که با اراده شخصیم عمل کنم و دست برداشتن از کنترل و قضاوت دیگران برایم سخت دشوار است.
وقتی به من گفتند باید تمام سیمهایی که به خود وصل کرده ای را بکنی قبول نمیکردم.من وابستگیهای زیادی داشتم و یکی یکی از انها دست برداشتم خصوصا کار قبلیم که که انقدر درد کشیدم تا بالاخره بیخیالش شدم و کاری را انجام دادم که استعدادش را دارم.با گرفتن تراز قدم چهارم متوجه شدم من باید از کارهایی که با سفسطه و زرنگ بازی است دست بردارم و رهایش کنم و کارهایی که با روابط عمومی بالا سر و کار دارد مناسب من است و بالخره رها کردم و این کار را انجام دادم و در حال پیشرفت هستم.
راهنمایم به من گفت باید بعضی از دوستیهایم را رها کنم انرا هم با درد رها کردم.بعضی جلسات..بعضی دوستان...بعضی رفت و امدها و.....
فکر نکن!این هم خیلی سخت است ..من مدام باید فکرم را قیچی کنم...بسیاری از این افکار پوچ هستند و مرا از مسیر خارج میکنند..
حرف نزن!خیلی از حرفهای من بیدلیل و فقط انرژی میگیرد.گاهی دیگران بدون اینکه از من بخواهند من راهنماییشان میکردم
به تو چه؟خیلی چیزها به من ربط ندارد..اگر کسی در حال شهوترانی و یا مشروب خوردن و یا ارتباطات عاطفی غلط است به من ربطی ندارد.من فقط باید خودم در کثافت غرق نشوم
دهنتو هرجایی باز نکن!خیلی از اوقات من ناخوداگاه برای جلب دلسوزی دیگران از خودم توضیح میدهم!و این باعث میشود بعدا دیگران حد و مرزهایم را بشکنند و به خود اجازه دهند وارد حریمم شوند!
حرف طرفو عوض کن!گاهی دیگران سوالی از من میپرسند که ربطی بهشون نداره اینجور جاها با مکث کردن و برش زدن حرف طرف یا عوض کردن حرف باید بهشون یاداوری کرد کع به شما ارتباطی نداره.مثلا وقتی کسی ازت میپرسه خواهرت مجرده یا متاهل بهترین جواب اینه...پرسپولیس برد یا باخت؟حال پدر چطوره؟
گوش نکن!خیلی از حرفهایی که من گوش میکنم بیهوده است.خیلی از صداها مثل ترمزهای ماشینها
نبین!دیدن برای لذت بردن است خیلی چیزها ارزش دیدن ندارد مثل دعواهای خیابانی
تقدیم به برادر عزیزم سجاد...دعام کن تسلیم کامل باشم..تسلیم کامل خواست خدا و دست برداشتن از میل و اراده شخصی و مخرب خودم
خداحافظ برادر جان
من سالها عادت کرده ام که با اراده شخصیم عمل کنم و دست برداشتن از کنترل و قضاوت دیگران برایم سخت دشوار است.
وقتی به من گفتند باید تمام سیمهایی که به خود وصل کرده ای را بکنی قبول نمیکردم.من وابستگیهای زیادی داشتم و یکی یکی از انها دست برداشتم خصوصا کار قبلیم که که انقدر درد کشیدم تا بالاخره بیخیالش شدم و کاری را انجام دادم که استعدادش را دارم.با گرفتن تراز قدم چهارم متوجه شدم من باید از کارهایی که با سفسطه و زرنگ بازی است دست بردارم و رهایش کنم و کارهایی که با روابط عمومی بالا سر و کار دارد مناسب من است و بالخره رها کردم و این کار را انجام دادم و در حال پیشرفت هستم.
راهنمایم به من گفت باید بعضی از دوستیهایم را رها کنم انرا هم با درد رها کردم.بعضی جلسات..بعضی دوستان...بعضی رفت و امدها و.....
فکر نکن!این هم خیلی سخت است ..من مدام باید فکرم را قیچی کنم...بسیاری از این افکار پوچ هستند و مرا از مسیر خارج میکنند..
حرف نزن!خیلی از حرفهای من بیدلیل و فقط انرژی میگیرد.گاهی دیگران بدون اینکه از من بخواهند من راهنماییشان میکردم
به تو چه؟خیلی چیزها به من ربط ندارد..اگر کسی در حال شهوترانی و یا مشروب خوردن و یا ارتباطات عاطفی غلط است به من ربطی ندارد.من فقط باید خودم در کثافت غرق نشوم
دهنتو هرجایی باز نکن!خیلی از اوقات من ناخوداگاه برای جلب دلسوزی دیگران از خودم توضیح میدهم!و این باعث میشود بعدا دیگران حد و مرزهایم را بشکنند و به خود اجازه دهند وارد حریمم شوند!
حرف طرفو عوض کن!گاهی دیگران سوالی از من میپرسند که ربطی بهشون نداره اینجور جاها با مکث کردن و برش زدن حرف طرف یا عوض کردن حرف باید بهشون یاداوری کرد کع به شما ارتباطی نداره.مثلا وقتی کسی ازت میپرسه خواهرت مجرده یا متاهل بهترین جواب اینه...پرسپولیس برد یا باخت؟حال پدر چطوره؟
گوش نکن!خیلی از حرفهایی که من گوش میکنم بیهوده است.خیلی از صداها مثل ترمزهای ماشینها
نبین!دیدن برای لذت بردن است خیلی چیزها ارزش دیدن ندارد مثل دعواهای خیابانی
تقدیم به برادر عزیزم سجاد...دعام کن تسلیم کامل باشم..تسلیم کامل خواست خدا و دست برداشتن از میل و اراده شخصی و مخرب خودم
خداحافظ برادر جان
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست