2014-01-14، 11:21
.
آنه تكرار غريبانه ي روزها يت چگونه گذشت
وقتي روشني چشمهايت در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود
بامن بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكيت,
از تنهايي معصومانه ي دستها
آيا ميداني كه در هجوم دردها و غم هايت و در گيرودار ملال آور
دوران زندگيت حقيقت زلالي درياچه ي نقره اي نهفته بود؟
آنه
اكنون آمده ام تا دستهايت را به پنجه ي طلايي خورشيد دوستي بسپاري و
در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز در آيي
و اينك آن شكفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو...
آنه تكرار غريبانه ي روزها يت چگونه گذشت
وقتي روشني چشمهايت در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود
بامن بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكيت,
از تنهايي معصومانه ي دستها
آيا ميداني كه در هجوم دردها و غم هايت و در گيرودار ملال آور
دوران زندگيت حقيقت زلالي درياچه ي نقره اي نهفته بود؟
آنه
اكنون آمده ام تا دستهايت را به پنجه ي طلايي خورشيد دوستي بسپاري و
در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز در آيي
و اينك آن شكفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو...
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست