2013-11-22، 09:05
هدیهای فوقالعاده 5 بهمن
«وقوع آن را هر روز در جمع خود مشاهده میکنیم. این برگشت معجزهآسا گواه بر بیداری روحانی است.»
کتاب پایه
v
آنها را نظاره میکنیم که شکستخورده و پژمردهروح وارد اولین جلسه خود میشوند. درد و رنج آنها نمایان است و نیاز آنها به کمک حتی نمایانتر است. یک جزوه به معتادان گمنام خوش آمدید دریافت میکنند و در حالی که با سختی از جای خود تکان میخورند به صندلی خود باز میگردند.
دوباره آنها را میبینیم و این بار ظاهراً کمی راحتتر هستند. راهنمایی را برای خود پیدا کردهاند و هر شب در جلسات شرکت میکنند. هنوز نمیخواهند نظری کوتاه به ما بیندازند، اما وقتی صحبت میکنیم سر خود را به نشانه همدردی تکان میدهند. متوجه جرقهای از امید در چشمان آنها میشویم و وقتی آنها را تشویق میکنیم که باز هم به ما سر بزنند، با تردید لبخند میزنند.
چند ماه بعد آنها راستقامت میایستند. یاد گرفتهاند که چگونه از طریق نگاه کردن با دیگران ارتباط برقرار کنند. قدمها را با کمک راهنما کار میکنند و در نتیجه التیام مییابند. وقتی در جلسات صحبت میکنند به آنها گوش میدهیم. پس از آن، با یکدیگر صندلیها جلسه را میچینیم.
چند سال بعد، آنها در کارگاه یا یک همایش صحبت میکنند. شخصیت بذلهگو و شگفتانگیزی پیدا کردهاند. وقتی ما را میبینند، لبخند میزنند، ما را در آغوش میگیرند و میگویند بدون وجود ما هرگز قادر به انجام این کار نبودهاند. وقتی میگوییم «ما هم بدون وجود شما نمیتوانستیم این کار را انجام دهیم» سخن ما را درک میکنند.
v
فقط برای امروز: از مشاهده بهبودی دیگران شادمان میشوم.
«وقوع آن را هر روز در جمع خود مشاهده میکنیم. این برگشت معجزهآسا گواه بر بیداری روحانی است.»
کتاب پایه
v
آنها را نظاره میکنیم که شکستخورده و پژمردهروح وارد اولین جلسه خود میشوند. درد و رنج آنها نمایان است و نیاز آنها به کمک حتی نمایانتر است. یک جزوه به معتادان گمنام خوش آمدید دریافت میکنند و در حالی که با سختی از جای خود تکان میخورند به صندلی خود باز میگردند.
دوباره آنها را میبینیم و این بار ظاهراً کمی راحتتر هستند. راهنمایی را برای خود پیدا کردهاند و هر شب در جلسات شرکت میکنند. هنوز نمیخواهند نظری کوتاه به ما بیندازند، اما وقتی صحبت میکنیم سر خود را به نشانه همدردی تکان میدهند. متوجه جرقهای از امید در چشمان آنها میشویم و وقتی آنها را تشویق میکنیم که باز هم به ما سر بزنند، با تردید لبخند میزنند.
چند ماه بعد آنها راستقامت میایستند. یاد گرفتهاند که چگونه از طریق نگاه کردن با دیگران ارتباط برقرار کنند. قدمها را با کمک راهنما کار میکنند و در نتیجه التیام مییابند. وقتی در جلسات صحبت میکنند به آنها گوش میدهیم. پس از آن، با یکدیگر صندلیها جلسه را میچینیم.
چند سال بعد، آنها در کارگاه یا یک همایش صحبت میکنند. شخصیت بذلهگو و شگفتانگیزی پیدا کردهاند. وقتی ما را میبینند، لبخند میزنند، ما را در آغوش میگیرند و میگویند بدون وجود ما هرگز قادر به انجام این کار نبودهاند. وقتی میگوییم «ما هم بدون وجود شما نمیتوانستیم این کار را انجام دهیم» سخن ما را درک میکنند.
v
فقط برای امروز: از مشاهده بهبودی دیگران شادمان میشوم.