2013-10-13، 12:54
خدايا در گذشته كجاي زندگي من بودي چرا من چون تويي نزديك به خود را نيافتم نديدم خداوندا قلم در دستان لرزانم توان نوشتن ندارد از انچه بدون تو بر من گذشت.من چه كردم با جسم خودم بي تو من چه كردم با روح خودم دور از تو.موشكافانه چه كلمه ي عظيميست.من امروز مي نويسم و مي كاوم درونم را كه بي تو راه سختي را طي كرد درد زيادي كشيدم.من امروز مينويسم از خطاهايم به اميد ببخشش و كرمت.من امروز گريان مينويسم رنجي كه بر جسم من رفت.گريان مينويسم دردي كه از عزيزانم كشيدم.با قلبي پر از الام به سويت نگاهي دارم پر از تمناي وصال امين