2014-10-02، 09:38
مدتی است از شکسته شدن این دل گذشته ،هنوز قطره هایی از اشکهای آن روزها بر چشمانم نشسته ،حالم بهتر نیست از این دل خسته ... گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوشکنی نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگهای زندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، نیست روزی که از تو نگفته باشم هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس می کشم من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود همان یک وجب از شانه ات تمام دارایی ام بود من آن دست های گرمت را می خواهم که یک عمرعبادت نوشت با آن نگاه مهربان و آن همه خوبی من بی تو طاقت ماندن ندارم
این بغض لعنتی....
این بغض لعنتی
وقتی دیروز باران بارید
“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم“
آن مرد با نان آمد”
یادم آمد که دیگر پدرم در بارانبا نانی در دستو لبخند بر لبنخواهد آمد
دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگیاشبا زمین و تنهائیشبا خورشید و نبودنشبه یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست....
باز هم مثل هميشه و همه آخر هفته ها جات خاليه پدر خوبم
تقديم به روح پدرم : صدف
این بغض لعنتی....
این بغض لعنتی
وقتی دیروز باران بارید
“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم“
آن مرد با نان آمد”
یادم آمد که دیگر پدرم در بارانبا نانی در دستو لبخند بر لبنخواهد آمد
دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگیاشبا زمین و تنهائیشبا خورشید و نبودنشبه یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست....
باز هم مثل هميشه و همه آخر هفته ها جات خاليه پدر خوبم
تقديم به روح پدرم : صدف
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم