2015-06-06، 01:37
قدم اول انجمن الکلی های گمنام
ما پذیرفتیم که در برابر الکل عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود
چه کسی مایل است شکست را بطور کامل پذیرا باشد ؟ عملا هیچ کس . تمام غرایز انسانی با عاجز بودن مخالفت می ورزد
حقیقتا خیلی درداور است که با بطری مشروب خود را در مسیر نابودی قرار داده و در مقابل وسوسه مشروب خواری کاملا تسلیم شویم
تنها راه نجات مشیت الهی است
هیچ ورشکستگی مانند این یکی نیست الکل که یک طلبکار غارتگر است ، تمام تمام خودکفایی و اراده مارا برای مقابله با خواسته هایش از بین می برد. هنگامی که این حقیقت پذیرفته شود ورشکستگی مار کامل میشود
اما هنگام اشنا شدن با الکلیهای گمنام ، ما با دید دیگری به این درهم پاشیدگی نگاه خواهیم کرد و متوجه می شویم که با تسلیم بلا شرط است که می توانیم اولین گام را به سوی ازادی و قدرت برداریم و حال پذیرش عجز است که خود را به روی صخره ای مستحکم بنا می سازیم تا زندگی پر محتوا و شادی را دوباره بسازیم .
ما میدانیم چنانچه فرد الکلی پذیرای نقاط ضعف خود نباشد سود چندانی از این برنامه عایدش نخواهد شد لذا باید با قبول ناتوانی و اختیار فروتنی روش جدیدی را در پیش گیرد تا هوشیاریش متزلزل نگردد و از انبساط خاطری که حاصل برنامه الکلیهای گمنام است بهره ای ببرد و در غیاب این اصل هیچگونه قدرتی برای تحمل و پایداری در برابر این بیماری نخواهد داشت
در ابتدای امر با مخالفت هر چه بیشتر در برابر اولین قدم که لازمه ان فروتنی و اعتراف به شکست است ، قد علم کرده و شدیدا به این امر اعتراض می ورزیم . ماتصور میکردیم که در الکلیهای گمنام باید اعتماد به نفس را یاد بگیریم . اما عاقبت درک می کنیم که نه تنها اعتماد به نفس برایمان مفید نیست بلکه خطراتی را در بر خواهد داشت . راهنمایان متذکر شدند که ما قربانی یک نوع وسوسه فکری هستیم که اراده انسان نمیتواند انرا درهم بشکند و هیچگونه پیروزی فردی در برابر چنین وسوسه ای میسر نیست و آلرژی یا حساسیت حاصل از این بیماری سیر نزولی را طی می کند .
الکل همچون شمشیر دو لبه ای بر روی ما بود : ابتدا با یک دیوانگی به مشروب خواری محکوم کرد و سپس با یک الرژی بدنی ، که نهایتا مارا در این فرایند به نابودی می کشاند .
معدودند کسانی که بتوانند در مقابل چنین تهاجمی پیروزی را از ان خود سازند .آمار نشان میدهد که الکلیها هیچگاه به تنهایی قادر به دوباره سازی نبوده اند و ظاهرا چنین امری از بدو گرفتن اب انگور حقیقت داشته است .
این واقعیت تلخ از بدو تاسیس الکلیهای گمنام سرانجام مورد تایید و قبول اشخاصی که شدیدا از خود استقامت نشان داده بودند قرار گرفت و ان عده که مقاومت نکردند بالاخره اساس برنامه الکلیهای گمنام را با شور و شوق هر چه بیشتری پی ریزی نمودند و توانستند زندگی خود را نجات دهند و به همین خاطر هنگام انتشار اولین جلد کتاب بزرگ ، عضویت این انجمن شامل افرادی بود که به طور شدیدی با این بیماری در گیر بودند .الکلیهای دیگری که هنوز کفگیرشان به ته دیگ نخورده بود و نمی توانستند قبول به نا امیدی کامل نمایند موفق به ترک نشدند
باعث خوشحالی است که در سالهای بعد الکلیهایی که از نظر وضع خانوادگی کسب و کار و حتی انهایی که دارای اتو مبیل در گاراژ خود بودند ، الکلی بودن خود را تشخیص دادند و به همین خاطر جوانترها نیز کم کم به ما پیوستند و نهایتا رنج مفرطی که در ده یا پانزده سال اخر نصیبشان می شد به خود هموار نکردند .
از انجا که اولین قدم پذیرفتن غیر قابل اداره بودن زندگی می باشد ، چگونه این افراد می توانند این قدم را بردارند؟
از این رو لازم می شد که به بن بست خوردن اشخاص الکلی را بیشتر میسر نماییم . گذشته مان نشان میداد که سالها قبل از اینکه خودمان اطلاع داشته باشیم بیماری الکلیسم در ما ریشه دوانیده و مصرف الکل دیگر برای تفریح و خوش گذرانی نبوده است و این ابتدای مسیری است که مرگ تدریجی را به همراه دارد .
به کسانی که باشک و تردید به گفتار ما توجه دارند باید گفت که احتمالا اینها الکلی نیستند و به خاطر داشته باشند که درباره علایم این بیماری گفتگوی لازم به عمل امده است . به عبارت دیگر هشدار لازم به انان داده شده است تا احتمالا مشروب خواری را با کنترل و اراده خود انجام دهند . بعدها معلوم شد هنگامی که یک الکلی چنین واقعیتی را درباره این بیماری با الکلی دیگری مطرح می نماید بعد از هر بار مصرف الکل تغییراتی در ضمیر خود می یابد ، از جمله (( احتمالا اینها درست می گویند ))می باشد .
بعد از تکرار چنین تذکراتی به امید خدا او به ما ملحق خواهد شد و به بن بست خوردن او مشابه با کیفیت ورود خودمان به الکلیهای گمنام خواهد بود
دلیل پافشاری ما درباره این به بن بست رسیدن به این خاطر است که عده ای معدود قادرند صادقانه برنامه الکلی های گمنام را انجام دهند مگر انکه همه راهها برایشان سد شده باشد .
یازده قدم باقیمانده لازمه به کارگیری عملکردها و تغیییپرات فردی می باشد که تقریبا هیچ الکلی به طور کامل حتی در رویا هم نمی تواند به انجامش نائل شود .
برای چه کسی اهمیت دارد بردباری به خرج داده و راستگویی پیشه کند ؟
چه کسی میخواهد خطاهای خود را اعتراف و انا را جبران نماید ؟
کیست که میخواهد قدرت مافوق را بپذیرد چه رسد به انکه دعا و مراقبه نماید ؟
و بالاخره وقت خود را صرف رساندن پیام الکلیها گمنام نماید و به سایرین که هنوز در عذابند کمک کند ؟
هیچ الکلی خودخواهی حاضر به انجام چنین اقداماتی نیست . مگر انکه مجبور باشد این کارها را برای ادامه حیات خودش انجام دهد
زیر ضربات بیماری الکلیسم ما به الکلی های گمنام کشانده شدیم و سپس به ماهیت و موقعیت این بیماری کشنده واقف گشتیم .
در ان زمان تمایل به پذیرا شدن را در خود یافتیم و ناچارا در جهت ریشه کن ساختن این وسوسه بی رحم به هر کوششی متوسل شدیم .
ما پذیرفتیم که در برابر الکل عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود
چه کسی مایل است شکست را بطور کامل پذیرا باشد ؟ عملا هیچ کس . تمام غرایز انسانی با عاجز بودن مخالفت می ورزد
حقیقتا خیلی درداور است که با بطری مشروب خود را در مسیر نابودی قرار داده و در مقابل وسوسه مشروب خواری کاملا تسلیم شویم
تنها راه نجات مشیت الهی است
هیچ ورشکستگی مانند این یکی نیست الکل که یک طلبکار غارتگر است ، تمام تمام خودکفایی و اراده مارا برای مقابله با خواسته هایش از بین می برد. هنگامی که این حقیقت پذیرفته شود ورشکستگی مار کامل میشود
اما هنگام اشنا شدن با الکلیهای گمنام ، ما با دید دیگری به این درهم پاشیدگی نگاه خواهیم کرد و متوجه می شویم که با تسلیم بلا شرط است که می توانیم اولین گام را به سوی ازادی و قدرت برداریم و حال پذیرش عجز است که خود را به روی صخره ای مستحکم بنا می سازیم تا زندگی پر محتوا و شادی را دوباره بسازیم .
ما میدانیم چنانچه فرد الکلی پذیرای نقاط ضعف خود نباشد سود چندانی از این برنامه عایدش نخواهد شد لذا باید با قبول ناتوانی و اختیار فروتنی روش جدیدی را در پیش گیرد تا هوشیاریش متزلزل نگردد و از انبساط خاطری که حاصل برنامه الکلیهای گمنام است بهره ای ببرد و در غیاب این اصل هیچگونه قدرتی برای تحمل و پایداری در برابر این بیماری نخواهد داشت
در ابتدای امر با مخالفت هر چه بیشتر در برابر اولین قدم که لازمه ان فروتنی و اعتراف به شکست است ، قد علم کرده و شدیدا به این امر اعتراض می ورزیم . ماتصور میکردیم که در الکلیهای گمنام باید اعتماد به نفس را یاد بگیریم . اما عاقبت درک می کنیم که نه تنها اعتماد به نفس برایمان مفید نیست بلکه خطراتی را در بر خواهد داشت . راهنمایان متذکر شدند که ما قربانی یک نوع وسوسه فکری هستیم که اراده انسان نمیتواند انرا درهم بشکند و هیچگونه پیروزی فردی در برابر چنین وسوسه ای میسر نیست و آلرژی یا حساسیت حاصل از این بیماری سیر نزولی را طی می کند .
الکل همچون شمشیر دو لبه ای بر روی ما بود : ابتدا با یک دیوانگی به مشروب خواری محکوم کرد و سپس با یک الرژی بدنی ، که نهایتا مارا در این فرایند به نابودی می کشاند .
معدودند کسانی که بتوانند در مقابل چنین تهاجمی پیروزی را از ان خود سازند .آمار نشان میدهد که الکلیها هیچگاه به تنهایی قادر به دوباره سازی نبوده اند و ظاهرا چنین امری از بدو گرفتن اب انگور حقیقت داشته است .
این واقعیت تلخ از بدو تاسیس الکلیهای گمنام سرانجام مورد تایید و قبول اشخاصی که شدیدا از خود استقامت نشان داده بودند قرار گرفت و ان عده که مقاومت نکردند بالاخره اساس برنامه الکلیهای گمنام را با شور و شوق هر چه بیشتری پی ریزی نمودند و توانستند زندگی خود را نجات دهند و به همین خاطر هنگام انتشار اولین جلد کتاب بزرگ ، عضویت این انجمن شامل افرادی بود که به طور شدیدی با این بیماری در گیر بودند .الکلیهای دیگری که هنوز کفگیرشان به ته دیگ نخورده بود و نمی توانستند قبول به نا امیدی کامل نمایند موفق به ترک نشدند
باعث خوشحالی است که در سالهای بعد الکلیهایی که از نظر وضع خانوادگی کسب و کار و حتی انهایی که دارای اتو مبیل در گاراژ خود بودند ، الکلی بودن خود را تشخیص دادند و به همین خاطر جوانترها نیز کم کم به ما پیوستند و نهایتا رنج مفرطی که در ده یا پانزده سال اخر نصیبشان می شد به خود هموار نکردند .
از انجا که اولین قدم پذیرفتن غیر قابل اداره بودن زندگی می باشد ، چگونه این افراد می توانند این قدم را بردارند؟
از این رو لازم می شد که به بن بست خوردن اشخاص الکلی را بیشتر میسر نماییم . گذشته مان نشان میداد که سالها قبل از اینکه خودمان اطلاع داشته باشیم بیماری الکلیسم در ما ریشه دوانیده و مصرف الکل دیگر برای تفریح و خوش گذرانی نبوده است و این ابتدای مسیری است که مرگ تدریجی را به همراه دارد .
به کسانی که باشک و تردید به گفتار ما توجه دارند باید گفت که احتمالا اینها الکلی نیستند و به خاطر داشته باشند که درباره علایم این بیماری گفتگوی لازم به عمل امده است . به عبارت دیگر هشدار لازم به انان داده شده است تا احتمالا مشروب خواری را با کنترل و اراده خود انجام دهند . بعدها معلوم شد هنگامی که یک الکلی چنین واقعیتی را درباره این بیماری با الکلی دیگری مطرح می نماید بعد از هر بار مصرف الکل تغییراتی در ضمیر خود می یابد ، از جمله (( احتمالا اینها درست می گویند ))می باشد .
بعد از تکرار چنین تذکراتی به امید خدا او به ما ملحق خواهد شد و به بن بست خوردن او مشابه با کیفیت ورود خودمان به الکلیهای گمنام خواهد بود
دلیل پافشاری ما درباره این به بن بست رسیدن به این خاطر است که عده ای معدود قادرند صادقانه برنامه الکلی های گمنام را انجام دهند مگر انکه همه راهها برایشان سد شده باشد .
یازده قدم باقیمانده لازمه به کارگیری عملکردها و تغیییپرات فردی می باشد که تقریبا هیچ الکلی به طور کامل حتی در رویا هم نمی تواند به انجامش نائل شود .
برای چه کسی اهمیت دارد بردباری به خرج داده و راستگویی پیشه کند ؟
چه کسی میخواهد خطاهای خود را اعتراف و انا را جبران نماید ؟
کیست که میخواهد قدرت مافوق را بپذیرد چه رسد به انکه دعا و مراقبه نماید ؟
و بالاخره وقت خود را صرف رساندن پیام الکلیها گمنام نماید و به سایرین که هنوز در عذابند کمک کند ؟
هیچ الکلی خودخواهی حاضر به انجام چنین اقداماتی نیست . مگر انکه مجبور باشد این کارها را برای ادامه حیات خودش انجام دهد
زیر ضربات بیماری الکلیسم ما به الکلی های گمنام کشانده شدیم و سپس به ماهیت و موقعیت این بیماری کشنده واقف گشتیم .
در ان زمان تمایل به پذیرا شدن را در خود یافتیم و ناچارا در جهت ریشه کن ساختن این وسوسه بی رحم به هر کوششی متوسل شدیم .