2015-06-06، 01:44
قدم سوم انجمن الکلی های گمنام
تصمیم گرفتیم اراده و زندگی خود را به مراقبت پروردگاری که درک کردیم بسپاریم
تمرین کردن قدم سوم مانند گشودن دری است که از هر نظر بسته و قفل می باشد و تنها چیزی که مورد نیاز است یک کلید و تصمیم است که در را بدان وسیله باز کنیم و ان کلیدی به نلم تمابل است که میتواند این کار را میسر سازد .
زمانی که انقفل بازگردید ان موقع درب بسته نیز تقریبا گشوده شده و می توانیم جاده ای راببینیم که در کنار ان کتیبه ای بدین قرار وجود دارد ( این راهی است به سوی ایمانی که کار می کند )
در دوقدم اول با تفکر سروکار داشتیم . مادریافتیم که در برابر الکل عاجزیم و هر نوع ایمانی حتی اگر منحصر به الکلی های گمنام باشد برای هر کسی ممکن است . این نتیجه گیری ها احتیاج به عمل نداشت و تنها لازمه انها پذیرش چنین گامهایی بود
قدم سوم مثل گامهای باقیمانده احتیاج به عمل مثبت دارد چرا که تنها با عملکردن است که می توانیم اراده شخصی را که همیشه مانع ورود خدا یا نیروی برتر به زندگیمان شده تضعیف کنیم . ایمان بدون شک احتیاج و لازمه این کار می باشد . لیکن ایمان مطلق نتیجه ای عایدمان نخواهد ساخت . ما میتوانیم ایمان داشته باشیم ، در حال که خدا از زندگی ما بیرون باشد . بنابراین مشکل ما اکنون این است که چگونه و با چه ابزار مشخصی می توان به خدا اجازه ورود به زندگی را داد .
قدم سوم اولین تلاش مارا برای انجام این امر نمایان می کند . در واقع کارایی برنامه الکلیهای گمنام بر روی کیفیت و میزان علاقه ما به تلاشی است که برای رسیدن به (تصمیم برگرداندن اراده و زندگیمان به مراقبت پروردگار انگون که او را درک کردیم ) دارد .
از دید اشخاصی که منطقی و دنیایی هستند این قدم مشکل و شاید غیر ممکن به نظر می رسد . فرقی نمی کند که فرد چقدر کوشش به خرج می دهد مهم این است که چگونه می تواند اراده و زندگی خودرا به مراقبت هر نوع خدایی که فکر می کند وجود دارد دراورد .
خوشبختانه ان دسته از ما که با مشکلات موجود این گام را برداشیم شاهد بران هستیم که هرکس میتواند موفق به انجام ان باشد . زمانی که کلید تمایل را درقفل جایگزین کنیم متوجه می شویم که با کمترین مقدار باز شدن درب ، باز امکان گشایش بیشتری نیز می باشد و هر چند که اراده شخص می تواند مجددا تمایل اورا در هم بکوبد ف اما با گذشت زمان تمایل شخص قادر به گره گشایی این مشکل میتواند باشد .احتمالا این گفته مانند تئوری یا فرضیه نسبی انیشتین مرموز و دور از دسترس به نظر می اید ، لکن ابدا اینطور نیست واشخاصی که به اکلی های گمنام پیوسته اند بدون انکه خودشان متوجه شوند بعد از مدتی گام سوم را اغاز کرده اند .
ایا غیر از است زنان و مردانی که به الکلیهای گمنام روی اورده اند به خاطر راهنمایی ، حمایت و مراقبت این انجمن خود را به این برنامه سپرده اند ؟
تمایل حوصله موجب میشود که اشخاص اراده خود را در ارتباط با این بیماری تحت الشعاع پیشنهادات الکلیهای گمنام قرار دهند . الکلیهای گمنام تنها بندر مطمئنی است که این فرد مانند یک کشتی در حال غرق می تواند در ان پهلو بگیرد . حال اگر این نشانگر برگرداندن اراده و زندگی به پروردگار نیست پس چه چیزی میتواند باشد ؟
اما از انجا که غرایز شخصی و اراده سرکش مخالفت را اغاز می کنند ، با اعتراض می گویند : در مورد مسائل مربوط به الکل تصور ان است که باید به شما تکیه کنم ولی درباره سایر امور زندگی می بایست دارای استقلال باشم و هیچ چیز نمیتواند استقلال موجود مرا از من دریغ کند . اگر اراده و زندگی ام را به دست چیزی یا کسی بسپارم مانند یک انسان توخالی خواهم شد .
بدون شک منطق و غریزه در این مراحل می خواهند تکیه گاهی برای غرور باشند و متاسفانه چنین طرز فکری واقعیت ها و حقایق را بررسی نمی کند و حقیقت امر این است که استقلال رابطه مستقیمی با تکیه بر قدرت مافوق دارد . بنابراین ازادی بیشتر با تکیه بیشتر به قدرت مافوق حاصل می شود .
در الکلیهای گمنام عملا معنای استقلال ، گرایش و تعلق فرد به روحانیت واقعی می باشد
حال چنین عقیده ای را در زندگی مردم بررسی می کنیم .
بسیار حیرت انگیز است که بدانیم به اشخاصی وابسته هستیم و در عین حال از این حالت اگاهی چندانی نداریم . هر خانه مدرنی از نیروی برق برخوردار است و روشنایی منزل از این نیرو تامین مشود . ما از این نیرو استفاده می کنیم یعنی به ان وابسته هستیم و امیدواریم که هیچگاه جریان برق قطع نشود .
باقبول چنین حقیقتی که دستاورد علم ودانش است احساس استقلال فردی می کنیم ونه تنها بیشتر مستقل هستیم بلکه با احساس امنیت و راحتی بیشتری زندگی می کنیم نحوه انتقال این نیرو به نقاطی که به ان احتیاج است قابل درک بسیاری نیست اساسی ترین و ساده ترین احتیاج روزمره ما را چنین نیرویی مهیا می سازد
از شخصی که فلج بوده و برای ادامه حیات به ماشینی متصل است و موتوری که نفس کشیدن وی را تامین می کند معنی اتکا را سوال کنید .
زمانیکه استقلال فکری ما به مخاطره می افتد مصرانه میخواهیم ثابت کنیم که عکس العمل ما کاملا صحیح است . بسیار مودبانه به گفتار دیگران گوش میدهیم و خوب و بد را می سنجیم . عاقبت خودمان باید تصمیم بگیریم و وجود دیگران هم به استقلال فردی ما در این موارد لطمه ای نخواهد زد . در عین حال فکر می کنیم به کسی هم نمیتوان اطمینان کرد. ایمان داریم که میتوانیم با نیروی عقل و ارداه خود زندگی را اداره کرده و پیروزی از ان ما نیز باشد . چنین فلسفه ای که هرکس میخواهد نقش خدا را اجرا کند تنها در گفتگو خوشایند است . اما ایا بعد از محک زدن ، نتیجه عاید شده رضایت بخش خواهد بودیا نه ؟
با یک نگاه دقیق در اینه هر الکلی میتواند جوابگوی چنین پرسشی باشد فکرش به سوی مردم عادی کشیده می شود که خودکفا و دارای استقلال درونی هستند اما برای خود چنین تصویری را در اینه پیدا نمی کند .
در هر گوشه ای خشم و ترس رخنه کرده و اجتماع به خاطر نزاع ، یکپارچگی خود را از دست داده است و هر یک ادعای حق به جانب داشتن را می کند .
چنین کسانی با برخورداری از قدرت لازم ، اراده خود را به دیگران تحمیل می کنند . این کار رانه تنها به صورت گروهی بلکه به صورت فردی نیز انجام می گیرد . حاصل این زورگویی ها کاهش یافتن برادری و صلح می باشد . فلسفه خودکفا بودن به صورت نیروی مخربی ظهور می کند که دستاورد ان نهایتا فلاکت بار خوهد بود .
با تعریف بالا ما الکلیها میتوانیم خود را خوشبخت بدانیم ، چرا که هر یک از ما با روبرو شدن با این نیروی مخرب یعنی اراده ، انقدر سختی و رنج را تحمل کرده ایم تا اکنون به مرحله ای رسیده ایم که میخواهیم اراده را با نیروی دیگری جایگزین کنیم و ان تسلیم و روی اوردن به الکلی های گمنام به خاطر شرایطمان بوده و نه عامل دیگری . با به دست اوردن ایمان ضعیفی میخواهیم تصمیم بگیریم که سمت و سوی اراده و زندگیمان را به طرف قدرتی مافوق قرار دهیم .
ما متوجه ایم که کلمه وابستگی یا اتکا در نزد بسیاری از روان پزشکان و روان شناسان کلمه خوشایندی نیست . همانطور که در نزد الکلیها خوشایند نست . مثلا هیچ زن یا مرد بالغی نمی بایست از جنبه عاطفی به وادین خود زیاد اتکا داشته باشند . اینگونه وابستگی غلط ،باعث شده که بسیاری از الکلی های اشوبگر نتیجه گیری کنند که اتکا و و ابستگی از هر نوع که باشد به طور غیر قابل تحملی مضر باشد . اما تکیه به نیروی مافوق و اتکا به الکلی های گمنام هیچگونه زیانی به وجود نیاورده است .
این ماهیت در جنگ جهانی دوم ف اولین امتحان خود را با موفقیت گذراند . اعضای الکلیهای گمنام که دربعضی نقاط عالم وارد خدمت شدند ، توانستند هر گونه سختی حاصل از جنگ را تحمل کنند ، اینان با اعتقادی که در الکلیهای گمنام به دست اوردند توانستند مصائب و شرای را هم پذیرا شوند ، انان که در مقام مقایسه با الکلی هایی که به جنگ نرفته بودن توانستند همانند بقیه سربازان از خود شهامت نشان دهند و این رشادتها از آلاسکا تا سواحل سالرنو به خوبی مشهود بود اتکا این سربازان به قدرت مافوق نه تنها موثر افتاد بلکه سرچشمه اصلی نیروی انان گردید .
سوال این است چگونه شخصی که تمایل دارد ، می تواند اراده و زندگی خود را به سمت و سوی نیروی برتر برگرداند ؟
در ابتدای امر به الکلیهای گمنام تکیه کرده و حال دریافته است که الکل تنها گرفتاری او نیست و بسیاری از مسائل ، فقط با اراده و تصمیم حل شدنی نیستند و چنین اشکالاتی نه تنها مرتفع نمی شوند بلکه هوشیاری وی را که چندی بیش از ان نگذشته است به مخاطره می اندازد . این دوست در روزگاران گذشته ای که مملو از پشیمانی و خشم است دست و پا میزند . وقایع تلخ گذشته کماکان گریبان او را می گیرد و این زمانی است که کسانی را به یاد می اورد که به انها احساس حسادت و نفرت می کند .
نگرانی حاصل از فقر مالی و تامین مادیات ، روحا او را مریض کرده و وحشت سراسر وجودش را هنگامی احاطه می کند که به خاطر می اوردچگونه الکل باعث نابودی پلهای امنی شده که او پشت سر نهاده است . اکنون چطور می تواند مسائل بسیاری را که باعث گسیختگی روابط خود و خانواده اش گردیده است مرمت کند ؟ جرات و ارداه بدون پشتیبانی ، کافی نخواهد بود که وی بر مشکلات فوق غلبه کند و لزوما چیزی یا شخصی باید حامی او گردد.
درابتدا ان شخص می تواند یکی از دوستان نزدیکش در الکلیهای گمنام باشد و حال دریافته است که بسیاری از مشکلات و مصائب را نمیتواند با خوردن مشروب جوابگو باشد . راهنمایان این برنامه به غیر قابل اداره بودن زندگی وی اگرچه هوشیار است اشاره کرده و تاکید می کنند که این نابسامانی به خاطر تازه وارد بودن او در الکلیهای گمنام است و بدیهی است با هوشیاری بیشتری که از شرکت در چند جلسه عایدش می شود ، بسیار برایش مفید خواهد بود . اما برای حصول به یک هوشیاری طولانی و زندگی مفید ، رفتن رفتن به چند جلسه مانند قطره ای از دریاست .
درست همین جاست ، که قدم های باقی مانده الکلی های گمنام وارد می شوند . هیچ چیز مانند اقدام مداوم بر روی این قدمها ، به عنوان روشی برای زندگی نمیتواند نتیجه مطلوبی را حاصل کند .
تاثیر گذاری دیگر قدمها هنگامی ثمر بخش خواهد بود که قدم سوم با کوششی دائمی و پیگیر دنبال شود . این حرف باعث تعجب تازه واردانی می شود که هیچ چیز را به جز بی ارزش شدن مستمر و این اعتقاد در حال رشد که اراده انسانی فاقد هر نوع ارزش است تجربه نکرده اند . انها متقاعد شده اند که مشکلات دیگری بعلاوه الکل وجود دارد که فرد نمی تواند به سرعت و تنها با نیروی خودش بر انها فائق شود .اما اکنون اینگونه به نظر می رسد که تنها چیزهای مشخصی وجود دارد که فرد می تواند انجام دهد .
تنها بوسیله خودش و تحت شرایط خود فرد ، لازم است که تمایل را بوجود اورد . وقتی تمایل را به دست اورد تنها خود فرد است که می تواند تصمیم به وارد ساختن خودش به این قدم نماید تلاش برای انجام این کار نمودی از اراده اوست گامهای دوازده گانه احتیاج به کوشش مداوم شخص داشته و باید منطبق بر موازینی باشد که در این قدم ها تذکر داده شده اند .
اطمینان ما به پروردگار بسیار حائز اهمیت است
به عبارت دیگر هنگامی مشیت خداوند با اراده ما انطباق پیدا می کند که ان را در راه معقول به کار گیریم .
چنین پدیده ای برای همگی ما باحیرت زیاد تلقی میشود . تمامی مشکلات ما به خاطر درست به کار نبردن نیروی اراده بوده است .
ماسعی کرده بودیم که مشکلاتمان را با نیروی اراده بمباران کنیم به جای انکه تلاش کنیم تا این نیرو را در موافقت با مقصود خداوند برای خود دراوریم .
برای امکان هرچه بیشتر این مهم که چکیده برنامه الکلیهای گمنام است ، قدم سوم این در را باز می کند
هر زمانی که تمایل در انجام این نکات را داشته باشیم انجام قدم سوم به اسانی امکان پذیر خواهد بود مواقعی که حالت بلا تکلیفی داشته و احساسات دچار اختلال می شوند با خود خلوت کرده و دعای ارامش را به یاد می اوریم
خداوندا ارامشی عطا فرما تا بپذیرم انچه را که نمی توانم تغییر دهم ؛؛ شهامتی که تغییر دهم انچه را که می توانم ،، ودانشی که تفاوت ان دو را بدانم ؛؛ باشد که اراده تو ، نه اراد من ، به انجام رسد
تصمیم گرفتیم اراده و زندگی خود را به مراقبت پروردگاری که درک کردیم بسپاریم
تمرین کردن قدم سوم مانند گشودن دری است که از هر نظر بسته و قفل می باشد و تنها چیزی که مورد نیاز است یک کلید و تصمیم است که در را بدان وسیله باز کنیم و ان کلیدی به نلم تمابل است که میتواند این کار را میسر سازد .
زمانی که انقفل بازگردید ان موقع درب بسته نیز تقریبا گشوده شده و می توانیم جاده ای راببینیم که در کنار ان کتیبه ای بدین قرار وجود دارد ( این راهی است به سوی ایمانی که کار می کند )
در دوقدم اول با تفکر سروکار داشتیم . مادریافتیم که در برابر الکل عاجزیم و هر نوع ایمانی حتی اگر منحصر به الکلی های گمنام باشد برای هر کسی ممکن است . این نتیجه گیری ها احتیاج به عمل نداشت و تنها لازمه انها پذیرش چنین گامهایی بود
قدم سوم مثل گامهای باقیمانده احتیاج به عمل مثبت دارد چرا که تنها با عملکردن است که می توانیم اراده شخصی را که همیشه مانع ورود خدا یا نیروی برتر به زندگیمان شده تضعیف کنیم . ایمان بدون شک احتیاج و لازمه این کار می باشد . لیکن ایمان مطلق نتیجه ای عایدمان نخواهد ساخت . ما میتوانیم ایمان داشته باشیم ، در حال که خدا از زندگی ما بیرون باشد . بنابراین مشکل ما اکنون این است که چگونه و با چه ابزار مشخصی می توان به خدا اجازه ورود به زندگی را داد .
قدم سوم اولین تلاش مارا برای انجام این امر نمایان می کند . در واقع کارایی برنامه الکلیهای گمنام بر روی کیفیت و میزان علاقه ما به تلاشی است که برای رسیدن به (تصمیم برگرداندن اراده و زندگیمان به مراقبت پروردگار انگون که او را درک کردیم ) دارد .
از دید اشخاصی که منطقی و دنیایی هستند این قدم مشکل و شاید غیر ممکن به نظر می رسد . فرقی نمی کند که فرد چقدر کوشش به خرج می دهد مهم این است که چگونه می تواند اراده و زندگی خودرا به مراقبت هر نوع خدایی که فکر می کند وجود دارد دراورد .
خوشبختانه ان دسته از ما که با مشکلات موجود این گام را برداشیم شاهد بران هستیم که هرکس میتواند موفق به انجام ان باشد . زمانی که کلید تمایل را درقفل جایگزین کنیم متوجه می شویم که با کمترین مقدار باز شدن درب ، باز امکان گشایش بیشتری نیز می باشد و هر چند که اراده شخص می تواند مجددا تمایل اورا در هم بکوبد ف اما با گذشت زمان تمایل شخص قادر به گره گشایی این مشکل میتواند باشد .احتمالا این گفته مانند تئوری یا فرضیه نسبی انیشتین مرموز و دور از دسترس به نظر می اید ، لکن ابدا اینطور نیست واشخاصی که به اکلی های گمنام پیوسته اند بدون انکه خودشان متوجه شوند بعد از مدتی گام سوم را اغاز کرده اند .
ایا غیر از است زنان و مردانی که به الکلیهای گمنام روی اورده اند به خاطر راهنمایی ، حمایت و مراقبت این انجمن خود را به این برنامه سپرده اند ؟
تمایل حوصله موجب میشود که اشخاص اراده خود را در ارتباط با این بیماری تحت الشعاع پیشنهادات الکلیهای گمنام قرار دهند . الکلیهای گمنام تنها بندر مطمئنی است که این فرد مانند یک کشتی در حال غرق می تواند در ان پهلو بگیرد . حال اگر این نشانگر برگرداندن اراده و زندگی به پروردگار نیست پس چه چیزی میتواند باشد ؟
اما از انجا که غرایز شخصی و اراده سرکش مخالفت را اغاز می کنند ، با اعتراض می گویند : در مورد مسائل مربوط به الکل تصور ان است که باید به شما تکیه کنم ولی درباره سایر امور زندگی می بایست دارای استقلال باشم و هیچ چیز نمیتواند استقلال موجود مرا از من دریغ کند . اگر اراده و زندگی ام را به دست چیزی یا کسی بسپارم مانند یک انسان توخالی خواهم شد .
بدون شک منطق و غریزه در این مراحل می خواهند تکیه گاهی برای غرور باشند و متاسفانه چنین طرز فکری واقعیت ها و حقایق را بررسی نمی کند و حقیقت امر این است که استقلال رابطه مستقیمی با تکیه بر قدرت مافوق دارد . بنابراین ازادی بیشتر با تکیه بیشتر به قدرت مافوق حاصل می شود .
در الکلیهای گمنام عملا معنای استقلال ، گرایش و تعلق فرد به روحانیت واقعی می باشد
حال چنین عقیده ای را در زندگی مردم بررسی می کنیم .
بسیار حیرت انگیز است که بدانیم به اشخاصی وابسته هستیم و در عین حال از این حالت اگاهی چندانی نداریم . هر خانه مدرنی از نیروی برق برخوردار است و روشنایی منزل از این نیرو تامین مشود . ما از این نیرو استفاده می کنیم یعنی به ان وابسته هستیم و امیدواریم که هیچگاه جریان برق قطع نشود .
باقبول چنین حقیقتی که دستاورد علم ودانش است احساس استقلال فردی می کنیم ونه تنها بیشتر مستقل هستیم بلکه با احساس امنیت و راحتی بیشتری زندگی می کنیم نحوه انتقال این نیرو به نقاطی که به ان احتیاج است قابل درک بسیاری نیست اساسی ترین و ساده ترین احتیاج روزمره ما را چنین نیرویی مهیا می سازد
از شخصی که فلج بوده و برای ادامه حیات به ماشینی متصل است و موتوری که نفس کشیدن وی را تامین می کند معنی اتکا را سوال کنید .
زمانیکه استقلال فکری ما به مخاطره می افتد مصرانه میخواهیم ثابت کنیم که عکس العمل ما کاملا صحیح است . بسیار مودبانه به گفتار دیگران گوش میدهیم و خوب و بد را می سنجیم . عاقبت خودمان باید تصمیم بگیریم و وجود دیگران هم به استقلال فردی ما در این موارد لطمه ای نخواهد زد . در عین حال فکر می کنیم به کسی هم نمیتوان اطمینان کرد. ایمان داریم که میتوانیم با نیروی عقل و ارداه خود زندگی را اداره کرده و پیروزی از ان ما نیز باشد . چنین فلسفه ای که هرکس میخواهد نقش خدا را اجرا کند تنها در گفتگو خوشایند است . اما ایا بعد از محک زدن ، نتیجه عاید شده رضایت بخش خواهد بودیا نه ؟
با یک نگاه دقیق در اینه هر الکلی میتواند جوابگوی چنین پرسشی باشد فکرش به سوی مردم عادی کشیده می شود که خودکفا و دارای استقلال درونی هستند اما برای خود چنین تصویری را در اینه پیدا نمی کند .
در هر گوشه ای خشم و ترس رخنه کرده و اجتماع به خاطر نزاع ، یکپارچگی خود را از دست داده است و هر یک ادعای حق به جانب داشتن را می کند .
چنین کسانی با برخورداری از قدرت لازم ، اراده خود را به دیگران تحمیل می کنند . این کار رانه تنها به صورت گروهی بلکه به صورت فردی نیز انجام می گیرد . حاصل این زورگویی ها کاهش یافتن برادری و صلح می باشد . فلسفه خودکفا بودن به صورت نیروی مخربی ظهور می کند که دستاورد ان نهایتا فلاکت بار خوهد بود .
با تعریف بالا ما الکلیها میتوانیم خود را خوشبخت بدانیم ، چرا که هر یک از ما با روبرو شدن با این نیروی مخرب یعنی اراده ، انقدر سختی و رنج را تحمل کرده ایم تا اکنون به مرحله ای رسیده ایم که میخواهیم اراده را با نیروی دیگری جایگزین کنیم و ان تسلیم و روی اوردن به الکلی های گمنام به خاطر شرایطمان بوده و نه عامل دیگری . با به دست اوردن ایمان ضعیفی میخواهیم تصمیم بگیریم که سمت و سوی اراده و زندگیمان را به طرف قدرتی مافوق قرار دهیم .
ما متوجه ایم که کلمه وابستگی یا اتکا در نزد بسیاری از روان پزشکان و روان شناسان کلمه خوشایندی نیست . همانطور که در نزد الکلیها خوشایند نست . مثلا هیچ زن یا مرد بالغی نمی بایست از جنبه عاطفی به وادین خود زیاد اتکا داشته باشند . اینگونه وابستگی غلط ،باعث شده که بسیاری از الکلی های اشوبگر نتیجه گیری کنند که اتکا و و ابستگی از هر نوع که باشد به طور غیر قابل تحملی مضر باشد . اما تکیه به نیروی مافوق و اتکا به الکلی های گمنام هیچگونه زیانی به وجود نیاورده است .
این ماهیت در جنگ جهانی دوم ف اولین امتحان خود را با موفقیت گذراند . اعضای الکلیهای گمنام که دربعضی نقاط عالم وارد خدمت شدند ، توانستند هر گونه سختی حاصل از جنگ را تحمل کنند ، اینان با اعتقادی که در الکلیهای گمنام به دست اوردند توانستند مصائب و شرای را هم پذیرا شوند ، انان که در مقام مقایسه با الکلی هایی که به جنگ نرفته بودن توانستند همانند بقیه سربازان از خود شهامت نشان دهند و این رشادتها از آلاسکا تا سواحل سالرنو به خوبی مشهود بود اتکا این سربازان به قدرت مافوق نه تنها موثر افتاد بلکه سرچشمه اصلی نیروی انان گردید .
سوال این است چگونه شخصی که تمایل دارد ، می تواند اراده و زندگی خود را به سمت و سوی نیروی برتر برگرداند ؟
در ابتدای امر به الکلیهای گمنام تکیه کرده و حال دریافته است که الکل تنها گرفتاری او نیست و بسیاری از مسائل ، فقط با اراده و تصمیم حل شدنی نیستند و چنین اشکالاتی نه تنها مرتفع نمی شوند بلکه هوشیاری وی را که چندی بیش از ان نگذشته است به مخاطره می اندازد . این دوست در روزگاران گذشته ای که مملو از پشیمانی و خشم است دست و پا میزند . وقایع تلخ گذشته کماکان گریبان او را می گیرد و این زمانی است که کسانی را به یاد می اورد که به انها احساس حسادت و نفرت می کند .
نگرانی حاصل از فقر مالی و تامین مادیات ، روحا او را مریض کرده و وحشت سراسر وجودش را هنگامی احاطه می کند که به خاطر می اوردچگونه الکل باعث نابودی پلهای امنی شده که او پشت سر نهاده است . اکنون چطور می تواند مسائل بسیاری را که باعث گسیختگی روابط خود و خانواده اش گردیده است مرمت کند ؟ جرات و ارداه بدون پشتیبانی ، کافی نخواهد بود که وی بر مشکلات فوق غلبه کند و لزوما چیزی یا شخصی باید حامی او گردد.
درابتدا ان شخص می تواند یکی از دوستان نزدیکش در الکلیهای گمنام باشد و حال دریافته است که بسیاری از مشکلات و مصائب را نمیتواند با خوردن مشروب جوابگو باشد . راهنمایان این برنامه به غیر قابل اداره بودن زندگی وی اگرچه هوشیار است اشاره کرده و تاکید می کنند که این نابسامانی به خاطر تازه وارد بودن او در الکلیهای گمنام است و بدیهی است با هوشیاری بیشتری که از شرکت در چند جلسه عایدش می شود ، بسیار برایش مفید خواهد بود . اما برای حصول به یک هوشیاری طولانی و زندگی مفید ، رفتن رفتن به چند جلسه مانند قطره ای از دریاست .
درست همین جاست ، که قدم های باقی مانده الکلی های گمنام وارد می شوند . هیچ چیز مانند اقدام مداوم بر روی این قدمها ، به عنوان روشی برای زندگی نمیتواند نتیجه مطلوبی را حاصل کند .
تاثیر گذاری دیگر قدمها هنگامی ثمر بخش خواهد بود که قدم سوم با کوششی دائمی و پیگیر دنبال شود . این حرف باعث تعجب تازه واردانی می شود که هیچ چیز را به جز بی ارزش شدن مستمر و این اعتقاد در حال رشد که اراده انسانی فاقد هر نوع ارزش است تجربه نکرده اند . انها متقاعد شده اند که مشکلات دیگری بعلاوه الکل وجود دارد که فرد نمی تواند به سرعت و تنها با نیروی خودش بر انها فائق شود .اما اکنون اینگونه به نظر می رسد که تنها چیزهای مشخصی وجود دارد که فرد می تواند انجام دهد .
تنها بوسیله خودش و تحت شرایط خود فرد ، لازم است که تمایل را بوجود اورد . وقتی تمایل را به دست اورد تنها خود فرد است که می تواند تصمیم به وارد ساختن خودش به این قدم نماید تلاش برای انجام این کار نمودی از اراده اوست گامهای دوازده گانه احتیاج به کوشش مداوم شخص داشته و باید منطبق بر موازینی باشد که در این قدم ها تذکر داده شده اند .
اطمینان ما به پروردگار بسیار حائز اهمیت است
به عبارت دیگر هنگامی مشیت خداوند با اراده ما انطباق پیدا می کند که ان را در راه معقول به کار گیریم .
چنین پدیده ای برای همگی ما باحیرت زیاد تلقی میشود . تمامی مشکلات ما به خاطر درست به کار نبردن نیروی اراده بوده است .
ماسعی کرده بودیم که مشکلاتمان را با نیروی اراده بمباران کنیم به جای انکه تلاش کنیم تا این نیرو را در موافقت با مقصود خداوند برای خود دراوریم .
برای امکان هرچه بیشتر این مهم که چکیده برنامه الکلیهای گمنام است ، قدم سوم این در را باز می کند
هر زمانی که تمایل در انجام این نکات را داشته باشیم انجام قدم سوم به اسانی امکان پذیر خواهد بود مواقعی که حالت بلا تکلیفی داشته و احساسات دچار اختلال می شوند با خود خلوت کرده و دعای ارامش را به یاد می اوریم
خداوندا ارامشی عطا فرما تا بپذیرم انچه را که نمی توانم تغییر دهم ؛؛ شهامتی که تغییر دهم انچه را که می توانم ،، ودانشی که تفاوت ان دو را بدانم ؛؛ باشد که اراده تو ، نه اراد من ، به انجام رسد