2015-06-15، 02:28
سنت سوم الکلی های گمنام
تنها لازمه برای عضویت در الکلی های گمنام تمایل به ترک الکل است.
سنت سوم شامل معانی زیادی می باشد.الکلی های گمنام به هریک از مشروب خوارها چنین می گوید : چنانچه خودتان تمایل داشته باشید، عضو این انجمن خواهید بود و هیچ کس نمی تواند شما را اخراج نماید. اهمیتی ندارد که چه کسی هستید، یا چقدر مذلت کشیده اید و احساسات شما چقدر صدمه دیده است. حتی اگر جنایت کار باشید ما شما را از عضویت الکلی های گمنام محروم نخواهیم کرد. خواسته ما این است، که شما نیز به همان اندازه شانس هوشیاری داشته باشید که خود ما از این نعمت برخوردار بوده ایم.بنابراین لحظه ای که خودتان اعلام کنید، شما یک عضو الکلی های گمنام هستید. پابرجا نمودن چنین سنتی با تجربیات دلخراش و ناهنجار تؤام بود. در بدو تأسیس، الکلی های گمنام شکننده و ضعیف بود و به ندرت یک الکلی به ما توجه نشان می داد. کسانی که به ما ملحق می شدند مانند شمعی لرزان در طوفان بودند و بارها که این شعله های لرزان خاموش می گشتند هرگز شعله ور نمی شدند و نمی دانستیم چه کسی نفر بعدی خواهد بود؟ یکی از اعضاء خاطره آن روزها را چنین به یاد می آورد : زمانی که هر گروه الکلی های گمنام دارای شرایط بسیاری برای عضویت بود و همه دلواپس بودند که مبادا کسی این قایق هوشیاری را واژگون نماید و مجدداً موجب مشروبخواری همه شود. دفتر سازمان خواستار فهرستی از آیین نامه حفاظتی هر گروه گردید و به خاطر پیچیدگی این قوانین کسی تمایل نداشت به الکلی های گمنام ملحق گردد و از این بابت تشویش و دلهره به ما چیره گردید.
تصمیم گرفتیم تنها کسانی که خود را الکلی خالص معرفی می کنند، واجد شرایط بدانیم و به جز الکلی بودنشان و عواقب این بیماری مشکلات دیگرشان را نادیده گرفتیم. از این رو فقرا، روسپی ها، زندانیانی که بخشودگی شامل حالشان گشته بود، همجنس بازان، محبوسین، کسانی که اختلال روانی داشتند و زنانی که به فقر مالی رسیده بودند، واجد شرایط نبودند. خدمات ما شامل الکلی هایی می شد که شئون اجتماعی خود را هنوز از دست نداده بودند و در نتیجه در حفظ آبروی الکلی های گمنام نهایت کوشش به خرج داده می شد و غیر از آن مطمئناً ما را نابود می ساخت. بعلاوه اگر ما آن مردمان عجیب و غریب را راه می دادیم، مردمان با آبرو در مورد ما چه می گفتند؟ ما یک دیوار توری دور الکلی های گمنام بوجود آوردیم.
شاید اکنون این موضوع خنده آور به نظر برسد. شاید شما فکر کنید که ما قدیمی تر ها صبر و تحملمان کم بود. ما احساس می کردیم، زندگی و خانواده مان به مخاطره افتاده و طبیعتاً عکس العمل ما مانند هر انسان دیگری بود که در معرض تهدید واقع شده است، از این بابت تحمل خود را از دست دادیم.
در آن زمان چگونه می توانستیم حدس بزنیم که ثابت شود، همه این ترس ها بی اساس هستند. ما چگونه می توانستیم بدون هزاران هزار الکلی که در ابتدا با قیافه های وحشت زده بهبودی را آغاز می کنند، روزی بتوانند از بهترین زحمت کشان جامعه و از دوستان ما باشند؟ قابل تصور نبود که روزی نسبت طلاق در خانواده های الکلی های گمنام از حد معمول کمتر باشد. تصور آنکه این الکلی ها روزی سرمشق گردند و شاخص صبر برای دیگران باشند، غیر ممکن بود. در آن زمان چه کسی می توانست جامعه ای را تصور کند که شامل هر نوع شخصیتی باشد و از هرنوع سد نژادی، سیاسی، عقیدتی و زبانی به سهولت عبور کند؟
بنابراین دلایل لغو شرط عضویت در الکلی های گمنام چه بود؟ و چرا به افراد جدید این اختیار داده شد که خودشان برای الحاق به این برنامه تصمیم بگیرند؟ و علت اینکه جرأت یافتیم بر خلاف معیارهای اجتماع و حکومت و قانون، هیچکس را تنبیه و با محروم ننموده و یا او را مجبور به پرداخت وجهی نماییم چه می باشد؟ پاسخ به این سؤالات در سنت سوم گنجانده شده است. تجربه به ما نشان می دهد که محروم نمودن یک الکلی از برنامه بهبودی، محکوم نمودن وی به مرگ و یا زجر تدریجی می باشد و از این جهت کسی به خود اجازه نمی دهد که قاضی، هیأت منصفه و مأمور اعدام برادر بیمار خود باشد.
به خاطر این مسائل، قوانین عضویت به کنار گذاشته شد و سنت سوم به خود جامه عمل پوشاند. برای این مورد دو مثال وجود دارد : در سال دوم تأسیس الکلی های گمنام هیچ چیز مشاهده نمی شد بجز دو گروه بی نام از الکلی ها، که برای بالا گرفتن سر خود به روی روشنایی مقاومت می کردند.
تازه واردی به یکی از گروهها وارد شد و خواهش کرد که به او اجازه ورود دهند. با قدیمی ترین عضو گروه صحبت کرد و اقرار نمود که به کمک احتیاج دارد و از همه مهمتر به بهبودی علاقمند است. او پرسید : آیا اجازه می دهید به گروه شما ملحق شوم؟ زیرا من قربانی نوع دیگری از اعتیاد، حتی بدتر از الکلیسم هستم و شما ممکن است دوست نداشته باشید که من در میان شما باشم، یا اشتباه فکر می کنم؟
معمای عجیبی بود و گروه تکلیف خود را نمی دانست. قدیمی ترین عضو، این موضوع را با دو نفر دیگر در میان گذاشت و گفت چاره چیست؟ اگر او را نپذیریم او به زودی خواهد مرد و اگر به ما ملحق شود خدا می داند چه مشکلاتی برایمان بوجود خواهد آمد. چاره چیست؟ در آن زمان مسأله ای که موردتوجه قدیمی ترها بود، فقط کمک به الکلی ها بود و بنابراین فدا شدن یک نفر برای صدها نفر دیگر، مسئله مهمی نبود. سرنوشت این شخص کماکان معلق و نامعلوم بود، تا آنکه یکی از آن سه نفر اقرار نمود : موضوعی که باعث ناراحتی ماست به مخاطره انداختن شهرتمان و آنکه مردم درباره ما چه خواهند گفت می باشد. درخلال صحبت ها توجه من جلب ندای پروردگار گردید.
بدین ترتیب تازه وارد با خوشحالی برنامه دوازده قدم را آغاز نمود و با کوشش هرچه بیشتر پیغام الکلی های گمنام را به دیگران رساند و به تدریج این گروه منشعب گردید و افراد آن افزایش یافتند. مسائل جانبی این تازه وارد هرگز مطرح نگردید و الکلی های گمنام اولین گام را در برقراری سنت سوم برداشت.
مدت کوتاهی بعد از آن مردی با دو نوع اعتیاد برای پذیرفته شدن وارد شد. او فروشنده ای بود که او را ED خطاب کردیم. او از انرژی سرشاری بهره مند بود و در کار خود ورزیده به نظر می آمد و به همان گونه که در فروش لوازم اتومبیل مهارت داشت، برای پیشبرد و رونق دادن الکلی های گمنام هم مؤثر بود و تنها موضوعی که مورد مخالفت واقع شد، بی خدا بودنش بود. EDکوشش نمود که دیگران را معتقد کند که مانند او ملحد یا بی اعتقاد به خدا باشند. تصور عموم بر آن بود که به زودی مشروب خواری را آغاز خواهد کرد و در این ایام مسئله دین در الکلی های گمنام قویاً مطرح بود و کسی جرأت کفر گفتن را نداشت. ED همچنان هوشیار باقی ماند.
بالاخره موقعی فرا رسید که قرار شد او در جلسه ای صحبت کند. همگی ازاین لحاظ نگران بودیم که مبادا ناسزا گوئی و عدم اعتقاد خود را در این مکان ابراز کند. درباره بهبودی زندگی خود و پیوند مجددش با افراد خانواده سخن گفت و از الکلی های گمنام ابراز امتنان نمود. راجع به محاسن صداقت و اصول دوازده قدم صحبت نمود و در خاتمه خداپرستی رامشتی موهومات و محملات نامید و افزود که این مطلب مشتی اراجیف است و گروه ما به آن احتیاج ندارد.
با نفرتی شدید همه مصمم به اخراج او از گروه شدند.
قدیمی ترها ED را به گوشه ای برده و به او گوشزد نمودند که اینگونه افکار نباید در اینجا مطرح شود و الا از عضویت گروه محروم خواهد شد. با تمسخر فراوان مقدمه کتاب الکلی های گمنام را به آنان نشان داد و با صدای بلند شروع به خواندن نمود : تنها شرط عضویت در الکلی های گمنام تمایل به قطع نوشیدن است و در ادامه گفت : هنگام نوشتن این جمله آیا مقصود واقعی شما این چنین بوده است یا خیر؟
در حالی که قدیمی ها با اضطراب به یکدیگر چشم دوخته بودند، این سنت باعث گردید که ED در گروه باقی بماند.
هرچه از مدت هوشیاری ED بیشتر می گذشت، او رساتر بر علیه خدا صحبت می کرد و بالاخره مناسبات و روابط این گروه با کانون های خیریه قطع گردید و در واقع همه چشم انتظار بودند که ED مشروب خواری را مجدداً آغاز کند.
مدتی بعد، کار فروشندگی را به دست گرفت و به خارج شهر منتقل گردید. طولی نکشید که به وسیله تلگراف و تلفن از گروه تقاضای مدد نمود. در این ایام اگر کسی کمکی می خواست، هر چقدر هم که امیدی به وی نبود، آن را انجام می دادیم. لکن این مرتبه هیچ کس داوطلب نشد و قرار شد او را به حال خود بگذارند، به امید اینکه ED درس عبرتی بگیرد.
دو هفته بعد ED شبی را در منزل یکی از اعضاء الکلی های گمنام که هیچ گونه سابقه آشنایی با او را نداشت به صبح رسانید. هنگام صرف قهوه با دوستان الکلی مواجه شد و پرسید : آیا مراقبه بامدادی خود را انجام داده اند یا خیر؟ همگان متوجه شدند که او واقعاً جدی و مصمم است. داستان خود را چنین گفت :
در هتلی ارزان قیمت سکونت گزیدم و از اطرافیان خود استمداد کمک کردم و وقتی که همه مرا طرد نمودند، این افکار به ذهن هیجان زده من خطور کرد : آنان به من اعتماد نمی کنند. همه چیز را از دست داده ام. همان طور که در رختخواب غلت می زدم، کتابی به دستم خورد که انجیل گیدیؤن بود. از سال 1938،ED به مشروب پناهنده نشد. این روزها موقعی که در مورد ED صحبت می شود و کسانی که او را می شناسند می گویند، اگر ما موفق می شدیم او را از ناسزا گفتن باز داریم، سرنوشت آنهایی که احتیاج به کمک ED داشتند چه می شد؟
بنا براین با قدرت الهی توانستیم درک کنیم، هر فرد الکلی زمانی که می گوید من یک الکلی هستم او نیز جزء این انجمن می باشد.
تنها لازمه برای عضویت در الکلی های گمنام تمایل به ترک الکل است.
سنت سوم شامل معانی زیادی می باشد.الکلی های گمنام به هریک از مشروب خوارها چنین می گوید : چنانچه خودتان تمایل داشته باشید، عضو این انجمن خواهید بود و هیچ کس نمی تواند شما را اخراج نماید. اهمیتی ندارد که چه کسی هستید، یا چقدر مذلت کشیده اید و احساسات شما چقدر صدمه دیده است. حتی اگر جنایت کار باشید ما شما را از عضویت الکلی های گمنام محروم نخواهیم کرد. خواسته ما این است، که شما نیز به همان اندازه شانس هوشیاری داشته باشید که خود ما از این نعمت برخوردار بوده ایم.بنابراین لحظه ای که خودتان اعلام کنید، شما یک عضو الکلی های گمنام هستید. پابرجا نمودن چنین سنتی با تجربیات دلخراش و ناهنجار تؤام بود. در بدو تأسیس، الکلی های گمنام شکننده و ضعیف بود و به ندرت یک الکلی به ما توجه نشان می داد. کسانی که به ما ملحق می شدند مانند شمعی لرزان در طوفان بودند و بارها که این شعله های لرزان خاموش می گشتند هرگز شعله ور نمی شدند و نمی دانستیم چه کسی نفر بعدی خواهد بود؟ یکی از اعضاء خاطره آن روزها را چنین به یاد می آورد : زمانی که هر گروه الکلی های گمنام دارای شرایط بسیاری برای عضویت بود و همه دلواپس بودند که مبادا کسی این قایق هوشیاری را واژگون نماید و مجدداً موجب مشروبخواری همه شود. دفتر سازمان خواستار فهرستی از آیین نامه حفاظتی هر گروه گردید و به خاطر پیچیدگی این قوانین کسی تمایل نداشت به الکلی های گمنام ملحق گردد و از این بابت تشویش و دلهره به ما چیره گردید.
تصمیم گرفتیم تنها کسانی که خود را الکلی خالص معرفی می کنند، واجد شرایط بدانیم و به جز الکلی بودنشان و عواقب این بیماری مشکلات دیگرشان را نادیده گرفتیم. از این رو فقرا، روسپی ها، زندانیانی که بخشودگی شامل حالشان گشته بود، همجنس بازان، محبوسین، کسانی که اختلال روانی داشتند و زنانی که به فقر مالی رسیده بودند، واجد شرایط نبودند. خدمات ما شامل الکلی هایی می شد که شئون اجتماعی خود را هنوز از دست نداده بودند و در نتیجه در حفظ آبروی الکلی های گمنام نهایت کوشش به خرج داده می شد و غیر از آن مطمئناً ما را نابود می ساخت. بعلاوه اگر ما آن مردمان عجیب و غریب را راه می دادیم، مردمان با آبرو در مورد ما چه می گفتند؟ ما یک دیوار توری دور الکلی های گمنام بوجود آوردیم.
شاید اکنون این موضوع خنده آور به نظر برسد. شاید شما فکر کنید که ما قدیمی تر ها صبر و تحملمان کم بود. ما احساس می کردیم، زندگی و خانواده مان به مخاطره افتاده و طبیعتاً عکس العمل ما مانند هر انسان دیگری بود که در معرض تهدید واقع شده است، از این بابت تحمل خود را از دست دادیم.
در آن زمان چگونه می توانستیم حدس بزنیم که ثابت شود، همه این ترس ها بی اساس هستند. ما چگونه می توانستیم بدون هزاران هزار الکلی که در ابتدا با قیافه های وحشت زده بهبودی را آغاز می کنند، روزی بتوانند از بهترین زحمت کشان جامعه و از دوستان ما باشند؟ قابل تصور نبود که روزی نسبت طلاق در خانواده های الکلی های گمنام از حد معمول کمتر باشد. تصور آنکه این الکلی ها روزی سرمشق گردند و شاخص صبر برای دیگران باشند، غیر ممکن بود. در آن زمان چه کسی می توانست جامعه ای را تصور کند که شامل هر نوع شخصیتی باشد و از هرنوع سد نژادی، سیاسی، عقیدتی و زبانی به سهولت عبور کند؟
بنابراین دلایل لغو شرط عضویت در الکلی های گمنام چه بود؟ و چرا به افراد جدید این اختیار داده شد که خودشان برای الحاق به این برنامه تصمیم بگیرند؟ و علت اینکه جرأت یافتیم بر خلاف معیارهای اجتماع و حکومت و قانون، هیچکس را تنبیه و با محروم ننموده و یا او را مجبور به پرداخت وجهی نماییم چه می باشد؟ پاسخ به این سؤالات در سنت سوم گنجانده شده است. تجربه به ما نشان می دهد که محروم نمودن یک الکلی از برنامه بهبودی، محکوم نمودن وی به مرگ و یا زجر تدریجی می باشد و از این جهت کسی به خود اجازه نمی دهد که قاضی، هیأت منصفه و مأمور اعدام برادر بیمار خود باشد.
به خاطر این مسائل، قوانین عضویت به کنار گذاشته شد و سنت سوم به خود جامه عمل پوشاند. برای این مورد دو مثال وجود دارد : در سال دوم تأسیس الکلی های گمنام هیچ چیز مشاهده نمی شد بجز دو گروه بی نام از الکلی ها، که برای بالا گرفتن سر خود به روی روشنایی مقاومت می کردند.
تازه واردی به یکی از گروهها وارد شد و خواهش کرد که به او اجازه ورود دهند. با قدیمی ترین عضو گروه صحبت کرد و اقرار نمود که به کمک احتیاج دارد و از همه مهمتر به بهبودی علاقمند است. او پرسید : آیا اجازه می دهید به گروه شما ملحق شوم؟ زیرا من قربانی نوع دیگری از اعتیاد، حتی بدتر از الکلیسم هستم و شما ممکن است دوست نداشته باشید که من در میان شما باشم، یا اشتباه فکر می کنم؟
معمای عجیبی بود و گروه تکلیف خود را نمی دانست. قدیمی ترین عضو، این موضوع را با دو نفر دیگر در میان گذاشت و گفت چاره چیست؟ اگر او را نپذیریم او به زودی خواهد مرد و اگر به ما ملحق شود خدا می داند چه مشکلاتی برایمان بوجود خواهد آمد. چاره چیست؟ در آن زمان مسأله ای که موردتوجه قدیمی ترها بود، فقط کمک به الکلی ها بود و بنابراین فدا شدن یک نفر برای صدها نفر دیگر، مسئله مهمی نبود. سرنوشت این شخص کماکان معلق و نامعلوم بود، تا آنکه یکی از آن سه نفر اقرار نمود : موضوعی که باعث ناراحتی ماست به مخاطره انداختن شهرتمان و آنکه مردم درباره ما چه خواهند گفت می باشد. درخلال صحبت ها توجه من جلب ندای پروردگار گردید.
بدین ترتیب تازه وارد با خوشحالی برنامه دوازده قدم را آغاز نمود و با کوشش هرچه بیشتر پیغام الکلی های گمنام را به دیگران رساند و به تدریج این گروه منشعب گردید و افراد آن افزایش یافتند. مسائل جانبی این تازه وارد هرگز مطرح نگردید و الکلی های گمنام اولین گام را در برقراری سنت سوم برداشت.
مدت کوتاهی بعد از آن مردی با دو نوع اعتیاد برای پذیرفته شدن وارد شد. او فروشنده ای بود که او را ED خطاب کردیم. او از انرژی سرشاری بهره مند بود و در کار خود ورزیده به نظر می آمد و به همان گونه که در فروش لوازم اتومبیل مهارت داشت، برای پیشبرد و رونق دادن الکلی های گمنام هم مؤثر بود و تنها موضوعی که مورد مخالفت واقع شد، بی خدا بودنش بود. EDکوشش نمود که دیگران را معتقد کند که مانند او ملحد یا بی اعتقاد به خدا باشند. تصور عموم بر آن بود که به زودی مشروب خواری را آغاز خواهد کرد و در این ایام مسئله دین در الکلی های گمنام قویاً مطرح بود و کسی جرأت کفر گفتن را نداشت. ED همچنان هوشیار باقی ماند.
بالاخره موقعی فرا رسید که قرار شد او در جلسه ای صحبت کند. همگی ازاین لحاظ نگران بودیم که مبادا ناسزا گوئی و عدم اعتقاد خود را در این مکان ابراز کند. درباره بهبودی زندگی خود و پیوند مجددش با افراد خانواده سخن گفت و از الکلی های گمنام ابراز امتنان نمود. راجع به محاسن صداقت و اصول دوازده قدم صحبت نمود و در خاتمه خداپرستی رامشتی موهومات و محملات نامید و افزود که این مطلب مشتی اراجیف است و گروه ما به آن احتیاج ندارد.
با نفرتی شدید همه مصمم به اخراج او از گروه شدند.
قدیمی ترها ED را به گوشه ای برده و به او گوشزد نمودند که اینگونه افکار نباید در اینجا مطرح شود و الا از عضویت گروه محروم خواهد شد. با تمسخر فراوان مقدمه کتاب الکلی های گمنام را به آنان نشان داد و با صدای بلند شروع به خواندن نمود : تنها شرط عضویت در الکلی های گمنام تمایل به قطع نوشیدن است و در ادامه گفت : هنگام نوشتن این جمله آیا مقصود واقعی شما این چنین بوده است یا خیر؟
در حالی که قدیمی ها با اضطراب به یکدیگر چشم دوخته بودند، این سنت باعث گردید که ED در گروه باقی بماند.
هرچه از مدت هوشیاری ED بیشتر می گذشت، او رساتر بر علیه خدا صحبت می کرد و بالاخره مناسبات و روابط این گروه با کانون های خیریه قطع گردید و در واقع همه چشم انتظار بودند که ED مشروب خواری را مجدداً آغاز کند.
مدتی بعد، کار فروشندگی را به دست گرفت و به خارج شهر منتقل گردید. طولی نکشید که به وسیله تلگراف و تلفن از گروه تقاضای مدد نمود. در این ایام اگر کسی کمکی می خواست، هر چقدر هم که امیدی به وی نبود، آن را انجام می دادیم. لکن این مرتبه هیچ کس داوطلب نشد و قرار شد او را به حال خود بگذارند، به امید اینکه ED درس عبرتی بگیرد.
دو هفته بعد ED شبی را در منزل یکی از اعضاء الکلی های گمنام که هیچ گونه سابقه آشنایی با او را نداشت به صبح رسانید. هنگام صرف قهوه با دوستان الکلی مواجه شد و پرسید : آیا مراقبه بامدادی خود را انجام داده اند یا خیر؟ همگان متوجه شدند که او واقعاً جدی و مصمم است. داستان خود را چنین گفت :
در هتلی ارزان قیمت سکونت گزیدم و از اطرافیان خود استمداد کمک کردم و وقتی که همه مرا طرد نمودند، این افکار به ذهن هیجان زده من خطور کرد : آنان به من اعتماد نمی کنند. همه چیز را از دست داده ام. همان طور که در رختخواب غلت می زدم، کتابی به دستم خورد که انجیل گیدیؤن بود. از سال 1938،ED به مشروب پناهنده نشد. این روزها موقعی که در مورد ED صحبت می شود و کسانی که او را می شناسند می گویند، اگر ما موفق می شدیم او را از ناسزا گفتن باز داریم، سرنوشت آنهایی که احتیاج به کمک ED داشتند چه می شد؟
بنا براین با قدرت الهی توانستیم درک کنیم، هر فرد الکلی زمانی که می گوید من یک الکلی هستم او نیز جزء این انجمن می باشد.