2015-02-25، 01:27
از اولين روزهاي بيماريمان ، ما فكر ميكرديم كه شهوت دوست ما بود.
ما از اينكار براي چند منظور استفاده مي كرديم: سرگرمي ، به عنوان پناهگاهي براي درد ، يا براي فرار كردن از روبرو شدن با مشكلات.
در يك نقطه در طول اين مسير ما فهميديم كه شهوت به يك مشكل بزرگتر نسبت به مشكلاتي كه ما تلاش مي كرديم از آنها دور شويم تبديل شده است.
دارو براي ما به يك سم تبديل شده بود. راه حل ما به يك مشكل تبديل شده بود. ما از كنترل خارج شده بوديم.
شهوت براي ما مانند راندن يك غلتك در سرازيري است.
زماني كه شروع شد تقريبا نگه داشتن آن غير ممكن بود.
از اينرو شهوت بايد با اولين بار چشيدن ، در همان نقطه ي آغاز متوقف مي شد.
بنابراين فرار كردن از زير نفوذ شهوت مستلزم اين بود كه ما از قرار گرفتن در نخستين مكان اجتناب مي كرديم.
اين به معناي ترك هيجان و يك ريسك بود.
ولي ما چگونه مي توانستيم خود را به پيش از اين چيزهايي كه به آنها اجازه داده بوديم در طول سالها بر ما تسلط داشته باشند برگردانيم ؟
ما چگونه هم اكنون مي توانيم موفق شويم در صورتي كه پيش از اين هزار بار شكست خورده بوديم ؟