این همان جواب بود! یک نیروی برتر از من رنجهای مرا التیام می بخشد. زمانی که مشکل، راه حل و دوازده قدم را برای بار اول خواندم فهمیدم جوابی را که در جستجویش بودم یافتم. مفهوم یک نیروی برتر از من و آنکه من خدا می نامم می بایست راه حل من باشد. من به انتهای خودم رسیده بودم. من اشک رهایی و همانند بودن با دیگران ریختم. همسرم مرا ترک کرده بود، شغل من در حال فروپاشی بود و من نمی توانستم برای یک مدت طولانی شهوت را متوقف کنم. خداوند به گونه ای و به طریقی در حال اداره کردن زندگی من برای خروج از این نابسامانی بود. در حالی که من نمی دانستم این مسیر چه پیچ و خم هایی دارد به جلسات رفتم. خداوند برایم راهنمایی از یک مذهب دیگر فرستاد. زمانی که توانستیم قدمها را با یکدیگر کار کنیم هر کدام از ما از خدایی که خود درک می کرد راهنمایی می گرفت
«خدا با ماست»