2013-12-02، 01:50
در روم، مرد، حاكم مطلق و بىچون و چراى زن و خانواده خويش بود و تنها او بود كه اختياردار مرگ و زندگى زن بود.(1) حتّى اگر زن يا فرزند مرتكب جنايتى مىشد وى توانايى داشت كه او را محكوم به اعدام كند. بر همين اساس، يكى از روميان قرن دوّم قبل از ميلاد به نام «كاتُن» گفته است: «شوهر بر زن خود حاكم است واختياراتش را حدّى نيست .هر چه بخواهد مىتواند كند. اگر از زن خطايى سر بزند او را جزا مىدهد؛ اگر شراب بياشامد محكومش مىكند و اگر بىناموسى كند او را مىكشد.»(2)
زن در روم به سان كنيزى بىارزش بود كه هيچ قدر و منزلتى در اجتماع نداشت؛(3) موجودى رشد نايافته و نابالغ پنداشته مىشد كه طبق قانون، هميشه قيّم و سرپرستى داشت؛ مادام كه همسر داشت، تحت سرپرستى او بود و پس از بيوه شدن، تحت سرپرستى پسر بزرگش.(4)
تشريفات ازدواج در روم، معمولاً براى فرزنددار شدن بود و در كشتزارها، كودكان و زنان به عنوان مقولهاى از اموال محسوب مىشدند. زناشويى به همّت اولياى دختر و پسر ترتيب مىيافت و برخى از اوقات هم اتفّاق مىافتاد كه افراد در كودكى نامزد يكديگر مىشدند؛ به هر حال، رضايت پدر پسر و دختر لازم بود و بدون رضايت پدرها ازدواج شكل نمىگرفت.
در قوانين روم باستان، زناشويى اجبارى بود، امّا در سال 413 ق.م. هنگامى كه «كاميلوس» (Camillus) ـ محتسب رم ـ مالياتى براى مردان مجرّد مقرّر كرد، اين حكم از اعتبار افتاد.
ازدواج مرسوم در بين روميان بر دو نوع بود: با تحويل زن و اموال او به اختيار شوهر يا پدر او (Cum manu) يا بدون تحويل زن و اموال او (manuSine). ازدواج نوع اوّلى كه ذكر كرديم - (Cum manu)- يا به حكم يك سال همخوابگى (Usus)، يا بر اثر خريد (Coemptio) و يا از طريق مراسمى به نامِ نان و شيرينى را با هم خوردن (Confarreatio) صورت مىپذيرفت. ازدواج نوع دوّم هم (Sime manu) نيازى به آيين دينى نداشت و فقط در برگيرنده رضايت عروس و داماد بود.(5) در ازدواج از طريق خريدن (Coemptio)، ظاهرا پسر، دختر را مىخريد و در حضور يكى از رؤساى حكومت، سكّه مسى را به كفّه ترازو نزديك مىكرد و به عنوان قيمت و بهاى دختر به والدين او تسليم مىنمود.(6)
زناشويى بر اثر خريدارى، از همان اوائل تاريخ روم، كم كم از رونق افتاد و به زودى شكل معكوس يافت و سرانجام به آنجا رسيد كه جهيزيه زن در واقع امر، مرد را مىخريد .اين جهيزيه معمولاً در اختيار شوهر بود؛ امّا در صورت بروز طلاق يامرگ شوهر، معادل آن به زن برگردانده مىشد. درازدواجى كه از طريق مراسم نان و شيرينى صورت مىگرفت، طلاق دشوار بود. در ازدواج نوع اوّل (Cum manu) حقّ طلاق فقط و فقط منحصر به مرد بود. در زناشويى نوع دوّم (Sine manu)، طلاق به اراده هر يك از دو طرف، بدون رضايت طرف ديگر امكانپذير بود.(7)
در روم قديم، پدر مىتوانست دخترش را وادار به جدايى از همسرش كند، حتّى اگر خود دختر تمايلى به طلاق نداشت.(8) به موجب قانون «ژوستين» ـ امپراطور مسيحى روم ـ اگر زن و شوهر مىخواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند كه موافقت كنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزينند.(9) در صورت بروز طلاق نمىتوانستند تا يك سال و نيم بعد از طلاق ازدواج جديدى كنند. اگر هم كه از يكديگر جدا نمىشدند و بر حسب اتّفاق يكى از آن دو فوت مىكرد، دوّمى مكلّف بود تا دو سال بعداز مرگ وى از ازدواج دوباره اجتناب كند.(10)
زناكارى آن قدر رايج بود كه به ندرت توّجه كسى را جلب مىكرد، مگر آن كه به رسوايى آن براى مقاصد سياسى دامن زده مىشد. پس از مدّتى هم گويا قوانين و مقرّرات خشك و خشن طلاقِ، منسوخ شد. به همين دليل مىنويسند: «هر زن اشرافى دست كم يك بار طلاق مىگرفت.»(11) از اين پس، مردان، زن مىگرفتند فقط به قصد آن كه به جهيزيهاى هنگفت دست بيابند، يا با بزرگان وصلت كنند. يكى از روميان به نام «كاتو» اين ازدواجهاى متعدّد را شاهد بوده و مىنالد از اين كه امپراطورى روم، به بنگاه زناشويى مبدّل شده است. اين وصلتها اغلب، وصلتهاى سياسى بودند و مردان به محض حاصل شدن مقصودشان در پى زنى ديگر برمىآمدند تا يك پلّه ديگر به مقام برتر يا ثروت بيشتر نزديك شوند.مردان به راحتى زنانشان را طلاق مىدادند و از آنها جدا مىشدند؛ مجبور هم نبودند كه براى اين كارشان دليلى بياورند، بلكه فقط نامهاى براى زن مىفرستادند و آزادى او و خويشتن را اعلام مىكردند. بعضى از مردان هم هرگز ازدواج نمىكردند و بيزارى خود از گستاخى زنان را دليل تصميم خويش مىشمردند. «متلوس ماسدونيوس»(Metellus Macedonicus) ـ محتسب سال 131 ـ از مردان خواست كه زن گرفتن را وظيفهاى در قبال حكومت بشمرند، هر چند كه زن مايه عذاب (Molestia) باشد؛ امّا پس از آن كه او اين خواهش را مطرح كرد تعداد مردان مجرّد و پدران و مادران بىفرزند با سرعتى بيش از پيش فزونى يافت.(12)
تولّد در روم حادثهاى پر خطر بود؛ چون اگر كودك داراى اندام ناهنجار يا از جنس دختر بود، پدر به حكم عادت مىتوانست او را بكشد. در غير اين موارد، مقدمش گرامى بود؛ زيرا اگر چه روميان تا اندازهاى از گسترش خانواده جلوگيرى مىكردند، امّا سخت آرزو داشتند كه داراى پسر شوند.(13)
بى فرزندى در نظر عامّه مردم بسيار نكوهيده و ناشايست بود و دين با تقرير اين كه اگر رومى پسرى از خود براى نگاهدارى از گورش به جاى نگذارد، روانش تا ابد در عذاب خواهد بود، فرزند آورى را تشويق مىكرد؛(14) البتّه بايد گفت كه پسر آورى را تشويق مىكرد نه فرزند آورى را، چون آنان فقط پسر را مايه آرامش روح پدر مىدانستند نه دختر را.
از همه افراد خانواده، پدر تنها كسى بود كه در دوران نخستين جمهورى، در برابر قانون از بعضى حقوق برخوردار بود. تنها او بود كه مىتوانست مال بخرد و بفروشد و نگهدارى كند و در معاملات و عقود شركت كند. در آن زمان، وى حتّى صاحب جهيزيه زن خود نيز بود.(15) زن به هيچ وجه حقّ حضور در محاكم قضايى را نداشت؛ حتّى به عنوان شاهد. وقتى هم كه بيوه مىشد و همسرش را از دست مىداد، هيچ گونه ادّعا يا حقّ زوجيّت بر دارايى و اموال شوهرش نداشت؛ شوهر اگر مىخواست مىتوانست كه هيچ چيزى براى او نگذارد. علاوه بر همه اينها، همان سان كه گفتيم، زن در هر سنّ و سالى كه بود تحت سر پرستى و قيموميّت يك مرد بود كه اين مرد مىتوانست پدرش باشد يا اين كه برادر يا شوهر يا فرزند و يا سرپرست او؛ و او بدون اجازه آن قيّم، حقّ زناشويى يا استفاده از اموال خود را نداشت امّا مىتوانست از آن قيّم ارث ببرد.(16)
اگر زنى به جرمى متّهم مىشد، شوهرش حقّ دادرسى و كيفر او را داشت و مىتوانست وى رابه جرم زنا يا دزديدن كليدهاى انبار شرابش به مرگ محكوم كند. در حقّ فرزندان نيز اختيار مرگ و زندگى و فروختن به اسارت با او بود و بىرضايت او، ازدواج فرزندانش ممكن نبود. دختر شوهردار همچنان در بند اقتدار پدر مىماند مگر آن كه پدر به وى اجازه ازدواج (از نوع Cum manu) مىداد و او را به دست شوهرش مىسپرد. مرد، نسبت به بندگان خود اختيار بىحدّى داشت و اينان به اتّفاق زن و فرزندانش، «مانچى پيا»ى وى (Manchipia) يعنى زير دست و ملك او محسوب مىشدند و صرف نظر از سنّ و وضعيّتشان، آن قدر در سايه قدرت او باقى مىماندند كه خود او به رهانيدن يا خلع يد خود از ايشان اراده مىكرد. اين حقوقِ خانواده سالارى(Pater familias) تا اندازهاى به وسيله عادت و رأى عامّه و شوراى قومى و قانون محدود مىشد و گرنه تا زمان مرگ پدر دوام داشت و با جنون يا حتّى خواست خود او قابل انقضاء نبود.(17)
تالار گفتمان انجمن بانیان بهبودی